رمان ناسپاس پارت 56
یه نفر ناشناس،منو از صندوق عقب بیرون آورد.دیگه حتی رمق داد زدن هم نداشتم. داد زدنهایی که بیفایده بودن و فقط خش صدامو بیشتر میکردن. تنها کاری که تو اون لحظه کردم این بود که با ترس سرم رو تکون دادم و گفتم: -کجام ؟ من کجام ؟ تورو خده ولم کنید…خواهش میکنم. من چیزی به کسی نمیگم….به اون