رمان Archives - صفحه 14 از 565 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان

رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 312

        یزدان پلک بست ……………. دلهره و التهاب در صدای گندم چیزی نبود که گوش های تیز و حساس او قادر به تشخیصش نباشد .       ـ تو کنارم باشی تمام دردام یه ذره یه ذره آروم می گیره . حالا به چیزی فکر نکن و فقط بخواب ………… صبح که بیدارشی ، من همینجوری

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 351

            از آسانسور خارج شدیم، جلوتر رفتم و او نیاز کوچکمان را حمل میکرد. همزمان نایلون غذاها را به دست داشت. ساک وسایل نیاز را زمین گذاشتم و کلید خانه را از کیفم بیرون آوردم:   _ وقتی میخوابه کل وجودش میشه آرامش…   خطاب به نیاز میگفت و من شنیدم، بی حرف در را

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 32

  _خودتو داری میزنی به اون راه؟؟ به مسخره بهش توپیدم _با من میای خونمون؟! انگار صبح اومده قراره من شب بیام دنبالش چشماش پرشده بود _اینطوری بهم نگو میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟؟ صداش بلند بود که نگاه بابا و ماهور اومد سمتمون مجبور شدم دستشو بگیرم و ببرمش بیرون سالن درم ببندم وایسادم جلوش _عادت کن

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۲۰

معذب نگاهش می‌کنم و می‌گویم _آخه… چجوری؟ بدتر دردتون میگیره که   مرا روی بدن خودش می‌کشد و سرم روی سینه‌اش قرار می‌گیرد. چقدر حس بدنش و اینقدر نزدیک بودن به او قشنگ است. گردنش و دست‌هایش بوی افترشیو می‌دهد. بو و گرمای بدنش خمارم می‌کند و دلم می‌خواهد بینی و صورتم را به پوستش بچسبانم. _میشه دکمه‌هاتو باز کنی؟

ادامه مطلب ...

دانلود رمان آنهدونیا به صورت pdf کامل از سدگل

        خلاصه رمان:   در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچه‌ای را در قطار پیدا می‌کند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه می‌سپرد اما دیری نمی‌گذرد که شرایط عوض می‌شود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر می‌شود و    

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 182

    دیگر نمی‌ترسید، دیگر استرس و اضطراب نداشت. دیگر صدای جیغ و فریاد ها و التماس ها نمی‌شنید. حس لذت و خواستن سرتاسر وجودش را فرا گرفته بود.   امید، به آرامی، یکی یکی لباس‌های خودش و آلاله را در می‌آورد… حالا تن عریان دخترک پیش رویش قرار داشت.   هرچند که با دستانش نقاط ممنوعه‌اش را می‌پوشاند اما

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 80

        -باید حرف بزنیم…!   رستا یه خود آمد و اخم کرد. -فعلا کار دارم…!   امیر یل نگاهی به پسر کرد و خیلی دقیق و موشکافانه او و رفتارش را زیر نظر داشت…     پسر خودش را جلو انداخت. -آقا ولش کن داری اذیتش می کنی…!   امیر خیلی جدی گفت: تو دخالت نکن…!  

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 60

      حرکت دست تمنا روی موهایم متوقف شد و با صدایی بلند آب دهانم را بلعیدم.   هر دویمان کاملا محسوس هول کرده بودیم و تنها تفاوتمان این بود که سر من میان آغوشش بود و لرزیدن پلک هایم از نگاه عامر پنهان!   فین فین کنان به تته پته افتاد.   _ بی… بیمارستان واسه چی؟!  

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۱۹

سامان قرار است یک ماه بعد پیش پدر و مادرش برود و به سرعت کارهایش را انجام می‌دهد. از اینکه در شرکت نخواهد بود دلم می‌گیرد ولی مادرش با حضور او قدرت بیشتری برای جنگیدن خواهد داشت و برایشان دعا می‌کنم.   در حالیکه ماگ طوسی صورتی‌ام را در دست می‌فشارم و گرما و بوی خوش نسکافه برای سریع‌تر خوردنش

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 30

    _مادر چرا چیزی نمیخوری؟     اصلا اشتها نداشتم و فقط منتظر بودم ببینم میخواد چی بگه؟ اگه یه ذره شک داشتم داره دروغ میگه همین الان وسایلمو جمع میکردم و میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم     به چشمای حاج خانوم نگاه کردم اگه ازش بخوام مادرمو ببخشه و نذاره پسر ازش شکایت کنه چی؟  

ادامه مطلب ...

دانلود رمان در خلوت یک گرگ به صورت pdf کامل از فاطمه لطفی

    خلاصه رمان:   رئیس مجموعه‌ی مشهور آژند، مرد مرموزی است که جز نام هیچ کس چیز دیگری از او نمی‌داند. به علت مبتلا بودن یه یک بیماری روانی، قلمروئی جدا و مستقل از آدم‌ها دارد و به تنهایی حکمرانی میکند. کسی مجوز ورود به خلوتش را ندارد تا وقتی که…    

ادامه مطلب ...

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر به صورت pdf کامل از بابک سلطانی

        خلاصه رمان:   ماجرا از بازگشت غیرمنتظره‌ی عشق قدیمی یک نویسنده شروع می‌شود. سارا دختری که بعد از ده سال آمده تا به جبران زندگی برباد رفته‌ی یحیی، پرده از رازهای گذشته بردارد و فرصتی دوباره برای عشق ناکام مانده‌ی خود فراهم آورد اما همه چیز به طرز عجیبی بهم گره خورده.   رفتارهای عجیب سارا، حضور

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۱۸ درخواستی و دِلی

« هیگیا »     صبح که به شرکت می‌روم هنوز نیامده. ساعتی می‌گذرد و از فکر اینکه امروز نخواهد آمد عصبی و بی‌قرار می‌شوم. لعنت به من. لعنت به قلبم که منتظرش است. وقتی در باز می‌شود و قدم توی اتاق می‌گذارد، جریان خوشحالی عمیقی مثل برق از جانم می‌گذرد. نگاهم نمی‌کند سلامی نمی‌دهد و پشت میزش روی صندلی می‌نشیند.

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 31

  _ماما….. هق هقم بلند شد و محکم بغلش کردم _من بدون تو چیکار کنم؟؟ خدایا حق من این نیست پس کجایی که دارن پاره ی تنمو ازم میگیرن کجایی که به دادم برسی؟ مگه من بنده ات نیستم مگه تو خدا نیستی؟ *** دوباره برم گردوندن بند معمولی عروسکش و یادش رفت بچم عروسکی که تواین دوسال باهاش میخوابید

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۱۷

عماد همراه آن دختر از مقابلم رد می‌شوند و سر به زیر می‌اندازم. وقتی به هژار می‌رسد با سر اشاره‌ای به من کرده چیزی به او می‌گوید و رد می‌شود. چه حالی دارم خدا می‌داند و دست می‌برم عرق روی پیشانی‌ام را پاک می‌کنم. بقیه طوری به متکاها تکیه داده و مخمور هستند که انگار هر شب بساطشان همین است

ادامه مطلب ...