رمان Archives - صفحه 2 از 558 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان

رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 68

        حرص دروغ و پنهان کاری اش را میخوردم یا این پررویی بی حد و اندازه اش را؟!   دیوانه شدم و با این که تنم را تنگ میان آغوشش نگه داشته بود اما زبانم به تنهایی میتوانست جور باقی اعضا را هم بکشد.   مثل ابر بهار اشک میریختم و بی توجه به گلویی که از

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 39

      بعد از یک ساعت دویدن برگشتم   از صبح مادرو ندیدم باید بهش سر بزنم اونم حتما تا الان رفت   دو تقه به در زدم ولی جواب نداد چرا؟؟نکنه حالش دوباره بد شده؟ بدون اجازه رفتم اتاقش زیر پتوبود؟ نفسش نگیره؟   نگران شدم با چهار قدم بلند رفتم جلو و پتو رو کنار زدم……  

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 87

        رستا دست به کمر گردنی تاب داد. -نه بابا حالا شد تمکین…؟!   امیر از ناز و ادایش خوشش آمد. رستا همینقدر تخس و دلبر بود. چطور می توانست ببیند جواد بهش چشم دارد و ابراز احساسات هم می کرد…!   -به هرحال زنمی… فرقی نداره در هر صورت هر وقت بخوام باید تمکین کنی…!  

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 39

      یه زن بود که سر جای پارکش داشت آسمون و ریسمون میبافت   _آقا به جان خودم الان مریضمو میارم یه دو دقیقه صبر کنی اومدم اصلا   _خانم نمیشه آمبولانس اگه بخواد رد بشه چی؟   _ای بابا…..   زبون نمیفهمید انگار خب معلومه نمیتونه اینجا پارک کنه   _نمیشه دختر من……   _به جای چونه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان شاه دزد دلربا به صورت pdf کامل از فاطمه غلامی

      خلاصه رمان :   دلـربــا دختر فقیریه ڪه توے پرورشگاه بزرگ شده… دنبال ڪار میگرده ولی هیچڪس به یه دختر هجده ساله ڪه هیچ وقت تا حالا ڪار نڪرده و مدرڪی نداره ڪار نمیده.. یه روز دوست دوران بچگیشو ڪه دزده رو میبینه و از اونجا ماجرا شروع میشه…    

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 346

    صدای خنده بچه ها به جز البرز و کیان بلند شد و من سرم رو پایین انداختم…   سورن چپ چپ بهشون نگاه کرد و با لحن حرص دراری گفت: -اصلا به شما چه..من از مامان می پرسم..   چشم هام گرد شد و سوگل سقلمه ای به سورن زد..   سورن بی توجه به ما بلند گفت:

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 67

        تا ذهنم برای فهمیدن منظورش به خود بجنبد، انگشتانش میان انگشتانم گره خورد و مبهوت خیره ی دستان به هم قفل شده مان شدم.   _ برمیگردیم خونه.   در حال خودم نبودم که چند قدمی تن سستم را دنبال خود کشید و مقابل مادرم ایستاد.   _ شرمنده براتون دردسر درست شد.   دردسر؟ من

ادامه مطلب ...

دانلود رمان چشمان به صورت pdf کامل از نگار

        خلاصه رمان:   چشمان دختری که حاصل یک تجاوزه .که بامرگ پدرش که یک تاجر ناموفق است مجبور میشه که به خونه همکار پدرش بره تا تکلیف اموال وبدهی های پدرش مشخص بشه اما این اقامت پردردسر تو خونه بهزاد باعث متوجه شده رفتار های عجیب بهزاد بشه و کم کم راز هایی از گذشته چشمان

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 38

      _چرا نگران بودی….مگه گم میشدم؟تازه من به خاطره اینکه گوشیم خاموش شده بود و فکر کردم میترسی زود اومدم خونه…..اصلا چرا به خاطره من اینجوری شدی؟مگه بچه ام آخه؟ ارزش داره خودتو به این حال و روز بندازی و همه رو نگران کنی؟اصلا اگه یه بلایی سرت میومد اون…….   میخواستم بگم اون وحشی ولی پشیمون شدم

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 358

            _ حتی از نیاز هم خوشگل‌تری…   سعی داشتم بحث را تغییر دهم و او همکاری نمیکرد، نفس عمیقی کشیدم، یک قدم به عقب برداشتم که شیشه‌شیر از دهان بچه بیرون پرید و از خواب هم پرید:   _ هیش، چیکار میکنی؟   سریع دوباره آن یک قدم را جلو امد و شیشه را

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 350

    دلارای پوزخند زد   پسرک ابله   قابل ترحم بود…   آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان برای از دست دادنش می‌ترسید و چه ترس به جایی!   _ هیچ‌چیزی تغییر نمیکنه دلی میریم پدرتو می‌بینی و برمیگردی حتی شماره تماس هم با کسی رد و بدل نمی‌کنی   هاوژین را با احتیاط روی تخت برگرداند و سمت دلارای برگشت   حالا

ادامه مطلب ...

دانلود رمان بر دلم حکمی راند به صورت pdf کامل از سحر نصیری

    خلاصه رمان:     بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته

ادامه مطلب ...

دانلود رمان فریاد بی صدای لیلی به صورت pdf کامل از عسل طاهری و فاطمه دلیریان

      خلاصه رمان:   داستان راجب دختری به نام لیلی که توسط پدرش توی یک قمار به مردی که ۱۴سال از خودش بزرگ تره فروخته میشه. مرد یک برادر روانی داره. هرشب توی زیر زمین عمارت صدای جیغ های دخترایی بلند میشه که از درد فریاد می کشنند!! اخه توی زیرزمین چه خبره    

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 86

        رستا گیج و خنگ نگاه حاج یوسف کرد و باز هم سر درنیاورد که منظور از اصل مطلب دقیقا چیست…؟!   سایه هم آمد و کنار رستا روی صندلی نشست و لبخند ژوکوندش را هم حفظ کرده بود.     ستاره نظری به دخترش انداخت. -لطف دارید حاجی، بفرمایید صاحب اختیارید…!   حاج یوسف بسم الله

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 38

    **   دکتر بعد از معاینه گفت از اونجایی که جای کوفتگی رو بدنش نداره ماشین اصلا بهش نخورده و خودش از حال رفته   تعجبی ام نداشت با اون همه گریه زاری غش و ضعف کنه   جلوی پنجره ی اتاقی که براش گرفته بودم داشتم محوطه و آدما رو نگاه میکردم   حالم از اون حس

ادامه مطلب ...