رمان آووکادو پارت 47
کنار اسکله ماشین را متوقف میکند و نگاه من از روی لنجها و دریای نارنجی رنگ غروب آفتاب میگیرم. – چرا اومدیم اینجا؟ بدون حرف در را باز میکند و پیاده میشود. ماشین را دور میزند و در سمت مرا باز میکند که خودم را عقب میکشم… پر از بغض نگاهش میکنم و لبهایم از