رمان تارگت پارت 25
«نبایدم کاری بکنی! قرارمون استراحت بود دیگه!» «ممنون ولی واقعاً مشکلی ندارم.. حالم خوبه!» «کار از محکم کاری عیب نمی کنه! اگه خواستی یه کمم بخواب.. فعلاً کسی مزاحمت نمی شه.. منم دو سه ساعت دیگه شام می گیرم میام.. اوکی؟» مطمئنم بودم بلافاصله قبول نمی کنه.. همینطورم شد که تو پیام بعدی اعتراضش و عنوان کرد: «اگه