رمان تارگت پارت 10
اینبار راضی بودم از زن داییم هرچند واسه اینکه داییم زیادی قضیه مربوط به من و بزرگ نکنه داشت اینجوری می گفت ولی.. همینکه من و نجات می داد از این پیله کردن ها و منفی نگری های دایی خوب بود.. دایی هم مثل همیشه حرف زنش براش حجت بود که پوف کلافه ای کشید و نشست رو مبل.. منم