رمان عشق ممنوعه استاد Archives - صفحه 5 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 124

لبخندی بزرگ صورت خاتون رو پُر کرد _میتونی مادر‌ چون من مطمعنم هنوز دلش پیشته امیدوارانه به لبهاش چشم دوختم _واقعا ؟؟ _آره عزیزم با این حرفای خاتون انگیزه و امید بیشتری پیدا کردم که باز میتونم به طرف خودم بکشونمش با شوق ریز خندیدم و خواستم چیزی بگم ولی یکدفعه با صدای بلند قارقور شکمم خشکم زد و خجالت

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 123

زبونش رو ماهرانه روی گردنم میکشید و بالاتر میرفت تپش بی امان قلبم رو نمیتونستم کنترل کنم خیلی وقت بود که نداشتمش و دلم لک زده بود برای یه بار بوسیدن و بوییدنش حالا ، الان درست لحظه ای که انتظارش رو نداشتم داشتم تموم وجودش رو حس میکردم آب دهنم رو صدا دار قورت دادم که زبو…نش بالاتر اومد

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 122

خاتون پووف کلافه ای کشید و برای اینکه قضیه رو ختم به خیر کنه گفت : _پسرم بزار بیاد کمک من آراد که مرغش یه پا داشت عصبی گفت : _نمیشه _چرا آخه ؟؟ حس کردم پشت سرم ایستاده _چون اون جایی تو خونه ی من نداره پشت بند این حرفش صداش رو بالا برد و بلند فریاد زد :

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 121

با حالی خراب دستمو روی صورتش گذاشتم که حس کردم لای پلکاش تکونی خورد عصبی سرمو بالا گرفتم و بلند داد زدم : _دخترا پس این آب چی شد ؟؟؟ یکی از خدمتکارا با عجله و با سینی توی دستش به سمتمون اومد _بفرمایید قربان با عجله لیوان رو از دستش گرفتم و مقداری ازش توی صورت نازی پاشیدم که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 120

وقتی دیدم خودش کاملا منو میشناسه و فهمیده من الکی سراغش نیومدم پس دلیلی برای حرف های اضافی و مقدمه چینی نبود پس خودم روی مبل تکون دادم و همونطوری که پام روی اون یکی پام مینداختم و با جدیت به حرف اومدم : _میخوام که کمکم کنی !! لیوان آب توی دستش رو یک نفس سر کشید و با

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 119

تا خود صبح از شدت سرما توی خودم جمع شده و برعکس تلاش های بی وقفه ام برای یه ثانیه هم پلکام روی هم نرفت و خوابم نبرد با برخورد نور آفتاب توی صورتم گیج پلکی زدم ولی از بس بدنم خشک شده بود که نای حرکت کردن نداشتم به سختی تکونی به خودم دادم که با درد بدی که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 118

« نازی » حمید با تموم قدرت دستم رو میکشید و به سمت اتاق متروکه ته عمارت میبرد ترس تموم وجودم رو در برگرفته بود چه احمق بودم که فکر میکردم به سادگی و دوتا سرخاب سفیدآب کردن و به خودم رسیدن میتونم دل آراد رو دوباره به دست بیارم و عاشقم بشه هه بازم عاشقم بشه و دلش بلرزه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 117

« آراد » خسته و کلافه تر از همیشه ، توی اتاق کار نشسته و مشغول انجام کارهایی که این مدت در نبودم روی هم تلنبار شده بودن که تقه ای به در اتاق خورد بدون اینکه سرمو بالا بگیرم بی حوصله لب زدم : _بله ؟؟ در اتاق باز شد و کسی وارد اتاق شد _کار داری پسرم ؟؟

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 116

با عجله وسایل جلوش جمع کرد و بالای سرم ایستاد و گفت : _خوب دقیق میخوای چیکار کنی ؟؟ نگاهمو توی آیینه به صورت رنگ پریده و شلخته دوختم _نمیدونم فقط میخوام رنگ و روم بهتر بشه و تغییر کنم _اوکی فهمیدم چیکار باید بکنم فقط کافیه آروم باشی خودت رو بسپاری به من !! سری در تایید حرفش تکونی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 115

طولی نکشید با قرص و لیوان آبی توی دستش به سمتم اومد _بخور تا اگه خوب نشدی ببرمت دکتر دستپاچه لیوان رو از دستش گرفتم و گفتم : _نه دکتر لازم نیست کنارم روی مبلا نشست _تموم دل و رودت رو بالا آوردی اونوقت میگی لازم نیست ؟؟ برای اینکه بهش نشون بدم هیچیم نیست و حالم خوبه لبخند نصف

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 114

_چی شد خشکت زده بیا دیگه !! با یه حرکت موهام رو دور دستم پیچیدم و‌ بعد از بستنشون پشت میز آشپزخونه نشستم _چی‌ آوردی ؟؟ ظرف غذایی جلوم گذاشت _نمیدونستم چی دوست داری برات کوبیده گرفتم با عجله در جعبه اش رو باز کردم و همین که قاشق رو برداشتم و به سمت دهنم بردم بوش زیر دماغم پیچید

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 113

تموم امیدم همین بچه بود فکر اینکه آراد بخاطرش باهام بد برخورد نکنه و ببخشتم باعث شده بود امید داشته باشم که همه چی خوب پیش میره ولی بازم اون ته مهای قلبم یه ترسی داشتم ترس از پس زده شدن و طردد شدن اونم توسط کی ؟! آرادی که جدیدا فهمیده بودم جونم به جونش بسته اس و هیچ

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 112

جفت ابروهام با تعجب بالا پرید _تو و دوست طراح ؟؟ باورم نمیشه کم کم دارم چیزای جدید ازت میشنوم چشم غره ای بهم رفت _مگه من چمه ؟؟ در ضمن دوست دوران بچگیمه عاشق درس و کتاب بود و بالاخره هم تونست به جاهایی برسه با تحسین نگاهمو توی خونه اش چرخوندم _واقعا هم که کارش خوبه من که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 111

_خ….وبم بابا میخوام کسی نشناستم سرمو اینطوری گذاشتم امیدوار بودم دروغم رو باور کرده باشه با چشمای بسته توی فکر بودم که یکدفعه با توقف موتور به خودم اومدم و نیم نگاهی به مکانی که اصلا نمیشناختم انداختم اینجا کجا بود ؟؟ یه محله تر و‌ تمیز با خونه های تقریبا شیک و امروزی امیر اینجا چیکار داشت که منو

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 110

وارد داروخونه که شدم با استرس نگاهمو داخلش چرخوندم و با دیدن زنی که پشت ویترین ایستاده بود بی توجه به دو مرد دیگه به سمت اون رفتم _ببخشید خانوم ؟! به پیرمردی که کنارم ایستاده بود مشغول دارو دادن بود که با شنیدن صدام ، سرش به سمتم چرخید _بله جانم ؟! _میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟؟

ادامه مطلب ...