رمان عشق ممنوعه استاد پارت 124
لبخندی بزرگ صورت خاتون رو پُر کرد _میتونی مادر چون من مطمعنم هنوز دلش پیشته امیدوارانه به لبهاش چشم دوختم _واقعا ؟؟ _آره عزیزم با این حرفای خاتون انگیزه و امید بیشتری پیدا کردم که باز میتونم به طرف خودم بکشونمش با شوق ریز خندیدم و خواستم چیزی بگم ولی یکدفعه با صدای بلند قارقور شکمم خشکم زد و خجالت