IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 137 4.3 (3)

4 دیدگاه
  مچ دستش رو گرفتم و خودم گذاشتم وسط دو لنگم و گفتم: -شهرام… بازش کن…. با تردید بهم خیره شد.پس حدسم درست بود.یه جورایی مردد بود اینکارو بکنه یا نکنه. نگاه های سراسر تردیدش رو که دیدم خودم دکمه شلوارمو وا کردم و با یکم فاصله دادن باسنم از…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 136 5 (2)

2 دیدگاه
  به خوردن اون لواشک که البته دیگه چیزی هم ازش باقی نمونده بود ادامه ندادم.دستهامو پایین گرفتم و سرمو خیلی آروم چرخوندم سمتش و جواب دادم: -خواب میدیدم تو ژینوس رو میاری اینجا! بغلش میکنی! بوسش میکنی…میبریش اتاق خوابت و حتی شب کنار خودت میخوابه! خواب وحشتناکی بود! کنج…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 135 5 (4)

5 دیدگاه
جلوتر رفتم و چپ و راستم رو هم‌نگاهی انداختم. آه عمیقی کشیدم. دیگه تقریبا مایوس شده بودم از دیدنش تا اینکه یه نفر از پشت دستشو زد رو شونه ام. خیلی زود چرخیدم و پشت سرم رو نگاهی انداختم. خودش بود… کلاه لباس تنش رو داد عقب که بتونم صورتش…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 134 5 (2)

10 دیدگاه
  یکم فکر کردم و جواب دادم: -اومممم…12… -خیلی خب .. من راس 12 جلوی در دانشگاه منتظرت می مونم! ذوق زده شدم. اصلا قلبم با این حرف به دل نشینش به تالاپ تلوپ افتاد و دقیقا از همون لحظه به لحظه ی دیدارمون فکر کردم. به فردا ساعت ۱۲…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 133 5 (2)

3 دیدگاه
  نه! به هیچ قیمتی دیگه نمیخواستم از دستش بدم. میخواستم تا همیشه من مال اون و اون مال من باشه! واسه همین سرمو تکون دادم و گفتم: -باشه…سعیمو میکن… خیلی جدی رش رو به طرفین تکون داد و تهدید کنان گفت: -نه دیگه…نداشتیم…من تلاش ملاش و سعی می حالیم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 132 5 (3)

15 دیدگاه
  آب دهنمو قورت دادم.چشمهام با تعجب روی صورتش به گردش دراومدن. این حرفها عجیب بودن. خیلی عجیب و یهویی و غیر منتظره. یه جورایی گیر کرده بودم توی اون موقعیتی که حتی اگه زبون دراز ترین آدم دنیا هم باشی باز یهو قفل میکنی و لال مونی میگیری! چون…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 131 5 (2)

13 دیدگاه
  بدون اینکه سر برگردونم جواب دادم: -هم جام راحته هم لباسم به تو هم ربطی نداره! عصبی شد و گفت: -شیطونه میگه… نه! دیگه ادامه نداد. جمله اش فقط تا همینجا ادامه پیدا کرد. با صدای گریه آلود و تو دماغی شده ای پرسیدم: -چیه ؟هاااان؟ هم اومدی که…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 130 5 (2)

6 دیدگاه
  نیشمو کج کردم و پچ پچ کنان باخودم گفتم: “بفرما! اینم شانس مایَه” از گفتن این حرف باخودم چند ثانیه هم نگذشته بود که دستم از پشت کشیده شد. عین اینکه یه نفر بخواد منو بچرخونه به عقب و دنبال خودش بکشه. وحشت زده و جاخورده چرخیدم که چشمم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 129 4 (5)

4 دیدگاه
  دستمو گرفت و من به دنبالش کشیده شدم. جدا که من واسه ی مادرم چیزی بیشتر از یه شانس و یه فرصت برای ارتقای خودش نبودم. به جمع مورد نظرش که همگی دور میز گردی نشسته بودن نزدیک که شدیم دیگه تند تند راه نرفت. دستمو رها کرد و…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 128 5 (2)

10 دیدگاه
نمیدونم ساعت چند بود اما در هر صورت من علاقه ای به بیرون اومدن از زیر پتو نداشتم. انگار باخودم و با بقیه قهر بودم. هیچ جایی رو به همین جایی که الان بودم ترجیح نمیدادم. در باز شد و صدای تَق و تَق به گوشم رسید. تو این خونه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 127 5 (2)

9 دیدگاه
اینبار دیگه صدام جدی جدی بغض داشت.آهسته پرسیدم: -آخه چرا !؟ جواب درستی بهم نداد.سربسته و مختصر گفت: -چون نمیتونم! درهمین حد بدونم که نمیتونم! دستهام به آرومی از دور بدنش شل شدن و خیلی آروم یک قدم به عقب برداشتم. اصرار منو کوچیکتر نمیکرد؟ سوال بیشتر منو ذلیل تر…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 126 5 (2)

9 دیدگاه
-میشه منم باهات بیام!؟ نزدیک به ماشینش ایستاد و با باز کردن در پرسید: -کجا !؟ ابستادم.زل زدم به چشمهاش و با قورت دادن آب دهنم جواب دادم: -خونه ات!بزار منم بیام اونجا.از خونه رفتن خسته ام. بیام پیش تو؟ حتی براش فکر هم نکرد و بلافاصله جواب داد: -نه!…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 125 5 (1)

17 دیدگاه
حکایتم شده بود حکایت اونی که میگن تو که کاه از خودت نیست کاهدون از خودته پس کم بلونبون! اونقدر چیز میز سفارش داده بودم که دیگه جای خالی ای روی میز باقی نمونده بود اما در مقابل شهرام تنها یه فنجون قهوه سفارش داده بود و چون توی هوای…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 124 5 (1)

2 دیدگاه
شهرام تا این حرفهارو شنید تکیه از دیوار برداشت و چندقدم اومد سمت منی که رو تخت نشسته بودم و بعد هم گفت: -چرا چرت و پرت میگی؟ من سر تو رو شکستم…؟من کی سر تو رو شکستم؟ گله مندانه و عصبانی گفتم: -آره…توووو !توی عوضی سر منو شکوندی و…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 123 5 (1)

11 دیدگاه
دویدم سمت اتاقش. درو باز کردم و بدون اینکه حرفی بزنم رفتم داخل. داشت لباسهاش رو درمیاورد و تقریبا لخت بود ولی به محض اینکه متوجه من شد و فهمید عینهو چی سر پایین انداختم و رفتم تو اتاقش چرخید سمتم و با عصبانیت و لحن خیلی تندی گفت: -هووووشه…