رمان عشق صوری پارت 125

5
(1)

حکایتم شده بود حکایت اونی که میگن تو که کاه از خودت نیست کاهدون از خودته پس کم بلونبون!
اونقدر چیز میز سفارش داده بودم که دیگه جای خالی ای روی میز باقی نمونده بود اما در مقابل شهرام تنها یه فنجون قهوه سفارش داده بود و چون توی هوای آزاد بودیم سیگارش رو گرفته بود دستش و با خیال راحت گاهی یکم از قهوه اش رو میخورد و گاهی به سیگارش پک میزد و منو تماشا میکرد.
راستش…
حقیقت این بود که چون دلم میخواست کنارم باشه اونهمه خرت و پرت سفارش داده بودم تا بلکه به هوای خوردن اونها لیشتر کنار همدیگه باشیم وگرنه منی که رو وزنم حساس بودم کی تو زندگیم شبونه اینهمه خوراکی خورده بودم که این دومین بارم باشه !؟
یه تیکه کیک دهنم گذاشتم و هم واسه شکستن سکوت و هم واسه رفع کنجکاوی پرسیدم:

-چرا امروز داشتی با پدرت دعوا میکردی!؟
خیلی عصبانی بود…خیلی خیلی …

سیگارشو به آرومی توی جاسیگاری سرامیکی تکوند و جواب داد:

-چون به تو چه!

نیشخندی زدم و گفتم:

-هه هه هه! خیلی خندیدم!

چشمهاشو رو تنگتر از حالت عادی کرد و سرش رو کج و بعد هم آرنجش رو گذاشت روی میز و پرسید:

-واقعا چرا فکر میکنی جواب این سوال ممکنه به تو ربط داشته باشه ؟ یا چرا باخودت به این نتیجه میرسی که میتونی همچین سوالی بپرسی و من باید بهت جواب بدم؟
چه فعل و انفعالاتی تومغزت رخ میده که در نهایت تورو به این نتیجه میرسونه که باید همچین سوالهای شخصی ای از من بپرسی و انتظار گرفتن جواب سوال هم داشته باشی…؟

چه فعل و انفعالاتی تومغزت رخ میده که در نهایت تورو به این نتیجه میرسونه که باید همچین سوالهای شخصی ای از من بپرسی و انتظار گرفتن جواب سوال هم داشته باشی…؟

یه لقمه ی بزرگ از کیک رو دهن خودم گذاشتم و گفتم:

-ما قوم و خویش نزدیک هم به حساب میایم دیگه.
باید از حال هم باخبر باشیم یا نه !؟

پوزخند اخمالودی زد و گفت:

-لازم نکرده! خرت و پرتهایی که سفارش دادی رو بخور!

نه! مثل اینکه کلا قرار نبود با من مهربون باشه.یا بشه.
شاید واقعا رابطه اش اونقدر با ژینوس خوب شده که دیگه منو نمیخواد یا براش مهم نیستم!
اما مگه میشد من با این موضوع کنار بیام ؟ با اینکه دیگه واسه اون مهم نیستم؟
دلم میخواست یکم بسنمجمش واسه همین بی مقدمه پرسیدم:

-شهرام اگه من بهت بگم جدیدا با یه پسر آشنا شدم و میخوام رابطه ام رو باهاش جدی کنم تو چی میگی !؟

پوزخند زد.من اصلا این پوزخندهارو نمی پسندیدم.دستش رو به آرومی پایین آورد و بعد هم سیگارشو به جاسیگاری فشار داد تا خاموش بشه و همزمان در جواب سوالم گفت:

-میگم موفق باشی!؟

اووووه! این جواب پاک مایوسم کرد اما من اونی بودم که هی قراره به زخم توی دهنش زبون بزنه.
هی بزنه تا عمق رو بفهمه و بیشتر افسوس بخوره و این به کرم درون هم زیاد مرتبط میشد.
این بار یه تیکه از اسنک توی بشقاب رو خوردم و بعدهم گفتم:

-خب میدونی از این مدل پسراس که خیلی هات و اهل رابطه جنسیه به نظر تو مشکلی نیست اگه من بخوام بپذیرمش!؟

اووووه! این جواب پاک مایوسم کرد اما من اونی بودم که هی قراره به زخم توی دهنش زبون بزنه.
هی بزنه تا عمق رو بفهمه و بیشتر افسوس بخوره و این به کرم درون هم زیاد مرتبط میشد.
این بار یه تیکه از اسنک توی بشقاب رو خوردم و بعدهم گفتم:

-خب میدونی از این مدل پسراس که خیلی هات و اهل رابطه جنسیه به نظر تو مشکلی نیست اگه من بخوام بپذیرمش!؟

چپ چپ نگاهم کرد.
اگه هنوز دوستم داشت بهم گیر میداد و اگه نداشت….
اگه نداشت که فقط یه معنی میداد.
اینکه جدی جدی دیگه براش مهم نیستم.
بعد از یه سکوت نسبتا طولانی و یه نگاه معنی دار خیلی بیتفاوت گفت:

-نه! راحت باش! همه ی پسرها تهش همین رو از دخترا میخوان .
اصغرو اکبر و هانی و مانی همشون از دم…راحت باش.
در ضمن.مسائل تو یه من مربوط نمیشن…
دیگه در موردشون با من حرف نزن!

دیگه نتونستم اون لقمه رو با میل و اشتها بخورم.
انگار تو دهنم مثل سنگ بود.
به سختی قورتش دادم و با کشیدم یه آه عمیق نامحسوس چنگال رو رها کردم و گله مندانه و عصبی عین کسی که زده به سیم آخر پرسیدم:

-شهرام تو چته ؟

ریبکس پرسید:

-من چِمه؟

سرم رو تند تند بالا و پایین کردم و جواب دادم:

-آره تو چته…چرا بامن اینجوری رفتار میکنی؟
مشکلت با من چیه هااان؟

سرم رو تند تند بالا و پایین کردم و جواب دادم:

-آره تو چته…چرا بامن اینجوری رفتار میکنی؟
مشکلت با من چیه هااان؟

با اخم جواب داد:

-من مشکلی با تو ندارم…

عصبی گفتم:

-چرا داری…من فکر میکنم داری…چون دیگه با من مثل سابق نیستی

دست به سینه شد و پرسید:

-مثل سابق؟ چرا بایدباتو مثل سابق باشم؟
مگه چیزی بین ما هست؟
مگه اصلا چیزی بوده؟
تو کی هستی اصلا ؟
تو دختر زن پدرم هستی درست میگم!؟

بی توجه به شالی که داشت آروم آروم از روی سرم عقب کشیده میشد جواب دادم:

-نه…من اونی ام که تو دوستش داشتی

مکث کردم.با دقت تماشاش کردم و ادامه دادم:

– و میخوام الان هم داشته باشی

چون اینو گفتم ساکت شد و فقط بهم خیره موند.
بعد از دقایق زیادی با کشیدن یه نفس عمیق گفت:

-گذشته رو از ذهنت بنداز بیرون.
گذشته گذشته….

آهسته گفتم:

-نمیتونم اینکارو بکنم.گذشته واسه من فقط یه گذشته ی تموم شده نیست

با تاکید گفت:

-باید بتونی.میفهمی؟باید…

غمگین نگاهش کردم و با درموندگی پرسیدم:

-چرا ؟ چون حالا بجای من عاشق ژینوسی؟
منو دیگه نمیخوای چون حالا اون چشمتو گرفته ؟

سکوت کرد.یا جواب نداشت یا داشت و نمیخواست به من بده.
سگرمه هاش رو زد توی هم و گفت:

-اینجا جای این حرفها نیست…

گله مندانه پرسیدم:

-پس کجا جای این حرفهاست؟کجا و کی ؟

نفس عمیقی کشید و بعد بجای اینکه جواب سوالم رو بده از روی صندلی بلند شد و بدون اینکه حتی به صورتم نگاه بندازه گفت:

-پاشو…من خستمه…باید بریم!

اون جلو راه میرفت و من پشت سرش.
فکر کنم باید قیدش رو میزدم.باید قبول میکردم جدی جدی دیگه دوستم نداره و تصمیمش رو واسه کشتن این احساس و بیرون انداختن فکر من از سر خودش گرفته.
چقدر احساس ندامت میکردم از دوست داشتن یه آدم عوضی و اشتباهی به اسم دیاکو!
بیخودی وقت، فکر و احساسم رو تلف کرده بودم و تهش نه از دوست داشتنش چیزی نصیبم شد ونه از کار و حرفه ای که میخواستم از طریق اون بهش پرو بال بدم!
بیخودی دوستش داشتم و ازش تو ذهنم یه مرد رویایی ساخته بودم!
درحالی که اون فقط یه عوضی تمام عیار بود.
همونطور که جلو جلو راه میرفت و سرش خم بود و با تلفن همراهش ور میرفت گفت:

– یه ماشین میگیرم برات برسونت خونه!

از فکر و خیال بیرون اومدم و از پشت سر پرسیدم:

-چرا؟ خودت نمیخوای برسونیم!؟

-نه!با من نری بهتره.سراغمم اگه گرفتن بگو واسش کار پیش اومد.
تو که زدی ریدی به یه شب استراحت من…
همون بهتره که برم خونه ی خودم!

لب و لوچه ام آویزون شد و حس حالم از حس و حال افسرده هام هم بدتر.
اونقور بد و خصمانه باهام حرف میزد که از درون غمگین و پکر میشدم.
به سمتش رفتم و پرسیدم:

-میشه منم باهات بیام!؟

نزدیک به ماشینش ایستاد و با باز کردن در پرسید:

-کجا !؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
T
T
2 سال قبل

اهههه حالم بهم خورد نویسنده لطفا کمتر شیوا رو اویزون و نچسب و شیرین عقل نشون بده دیگه حالم داره از رفتارای مسخره شون بخم میخوره چقدر این دوتا خواهر اویزونن صد رحمت به مستانه

$
$
2 سال قبل

خوبه داستانش
لطف کنین مقدار پارت ها رو بیشتر کنین ک زودتر برسیم ب اخرش خیلی وقته ک منتظر قسمت پایانیشم
ممنون

......
......
2 سال قبل

نویسنده جان لطفا یه فکری برا این شیوا بکن🙏 به معنای واقعی آویزونه وقتی میبینم شخصیت رمان اینجوریه کلی حرس میخورم

Zahra
Zahra
2 سال قبل

لطفا از زبان فرهاد از اون شبی که رفت پیش رزا هم بگید لطفا🙏🏻 و دلیل عصبانیت پدرش و لطفا پارت ها رو طولانی تر کنید☺با تشکر از ادمین عزیز🌹

Z
Z
2 سال قبل

رمان خوبی البته میشه هیجانی تر ش کرد مثلا ژینوس به شهرام خیانت کنه بعد رابطه شهرام و شیوا خوب بشه شیدا و فرزاد باهم ازدواج ‌کنند و فرهاد تصادف کنه بمیره 😁
شهره و شوهرش برن زیر تریلی ۱۸چرخ 🤲
مستانه هم آتیش بگیره 🤲

Ata
Ata
پاسخ به  Z
2 سال قبل

همش درست با همش موافقم ولی وجدانن چطور دلت میاد مستانه آتیش بگیرههه لنتیی 😂😂 من خیلی دوسش دارم

Zahra
Zahra
پاسخ به  Ata
2 سال قبل

آره خو الکسیس تگزاس در ایران هست این مستانه ما 😁

Z
Z
2 سال قبل

منم جای شهرام بودم هم محل سگ بهش نمی دادم اول میره پیش دیاکو عشق و حال شو میکنه بعد دوباره میخواد برگرده پیش شهرام هم خدا رو میخواد و هم خرما😑

Z
Z
2 سال قبل

منم جای شهرام بودم هم محل سگ بهش نمی دادم اول میره پیش دیاکو عشق و حال شو میکنه بعد دوباره میخواد برگرده پیش شهرام هم خدا رو میخواد و هم خرما رو واقعا که آخه آدم انقدر آویزون😐

Z
Z
2 سال قبل

منم جای شهرام بودم هم محل سگ بهش نمی دادم اول میره پیش دیاکو عشق و حال شو میکنه بعد دوباره میخواد برگرده پیش شهرام هم خدا رو میخواد و هم خرما رو واقعا که آخه آدم انقدر آویزون 😐

یاس
یاس
2 سال قبل

رهام احتمالا بخاطر رفتار بد شهرام با ژینوس ناراحت بوده.
شهرام رابطش با ژینوس خوب نشده هنوز اما دیگه شیوا هم از چشمش افتاده.

Aynaz
Aynaz
2 سال قبل

داره بی مزه میشه کم کم
اولاش عجیب خفن بود ناموسا یکاری بکن نویسنده:(

Sara
Sara
2 سال قبل

لطفا توی پارت بعدی حتما بگین رهام برای چی اینقدر عصبانی بود

Mahhboob
Mahhboob
پاسخ به  Sara
2 سال قبل

اینکه گفتن نداره..باژینوس که میخواست باهاش بخوابه بد رفتار کرد

Anit
Anit
2 سال قبل

وجدانن دیگه این شهرام اولی نمیشه
شیوا هم خیلی دیگه بی مزه و آویزون شده
یکم هیجانی ش کن نویسنده
لطفاً شیوا رو هم خیلی بی تفاوت کن اینقدر آویزون داغون شده

Anit
Anit
2 سال قبل

وجدانن دیگه این شهرام اولی نمیشه
شیوا هم خیلی دیگه بیمزه و آویزون شده
یکم هیجانیش کن نویسنده
لطفاً شیوا رو هم خیلی بی تفاوت کن اینقدر آویزون داغون شده

Oo
Oo
2 سال قبل

😐خدایااااا
چقدر نچسبه این دختر
بیچاره شهرام

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x