رمان ماهرخ پارت 42
رژ را بار دیگر محکم تر روی لبهایش کشید و با لبخندی غرور انگیز به خاطر زیبایی اش از جلوی آینه بلند شد. نگاه دیگری به خودش انداخت. ست تی شرت و شلوار سفید مشکیش عجیب به اندام ظریف و موزونش می آمد. موهایش بلندتر شده بودند که بلندی اش تا پایین کمرش می