رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 145 4.4 (116)

بدون دیدگاه
      -بودن با شهریار تحمیل نیست… شما قبل از اون اتقاق زندگی داشتین… احساسی بینتون جریان داشت که اون زندگی رو محکم تر می کرد…!!!       حال بدم دست خودم نیست… می سوزم از روزهایی که دارد بهم یادآوری می کند که باید به خاطرش هم…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 144 4.4 (99)

بدون دیدگاه
        هوای این روزهای من مانند طوفانی بود که امده و همه جا را ویران کرده و حال ویرانه هایش برجای مانده تا دوباره آباد شود…     حضور مهگل شاید بهترین چیزی بود که حتی فکرش را هم نمی کردم… بزرگ شده بود و حرف هایش…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 143 4.4 (85)

1 دیدگاه
        -خوش اومدی مادر…!!!   مهگل لبخندی حواله ماه منیر کرد… -ازتون ممنونم خاله… خیلی بهتون زحمت دادم…!!!     ماه منیر چشم غره ای بهش رفت… -اصلا ابن حرف و نزن… تو و خواهرت برای من رحمتین…!!! اصلا با اومدنت دل من که هیچ، دل خواهرتم…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 142 4.3 (95)

بدون دیدگاه
          ماهرخ   قلبم محکم می زد و حس خوشی به قلبم سرازیر شده بود. بوسه اش بعد از این همه وقت جور عجیبی وجودم را گرم کرد… انگار از یک بلندی افتاده بودم.. نفسم تند شده بود… یاد و خاطرات روزهای بودنمان مانند فیلمی از…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 141 4.3 (112)

1 دیدگاه
          شهریار نفسش رفت و وق زده نگاهش به ماهرخ بود… کم کم رنگ صورتش رو به کبودی رفت و چشمانش سرخ شدند…   چنان خشم وجودش را به آتش کشید که ضربان قلبش بالا رفت و زبان به طاق دهانش چسبید…   ماهرخ با دیدن…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 140 4.3 (117)

1 دیدگاه
        ماهرخ زیبا بود و بد چشمش را گرفته بود. اینکه حالا یک مرد در کنارش به عنوان شوهرش،  خیلی مضحک بود…   -البته خانوم ببخشید مزاحم نمیشم،  بفرمایید…   شهریار تیز نگاه مرد کرد و سپس دست ماهرخ را کشید و سمت ماشینش رفتند…   ***…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 139 4.3 (107)

بدون دیدگاه
          شهریار ناراحت شد اما این قصه سر دراز داشت… باید صبوری کرد…   -درست میشه ماه منیر… درستش می کنم… نمیزارم زنم جلوی چشام همینجوری پر پر بشه… می تونیم… می تونیم دوباره بچه دار بشیم…!!!     ماه منیر با اشک هایی که پر…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 138 4.4 (105)

بدون دیدگاه
      برای من هم سخت گذشت و باز هم سخت تر می گذرد…   -بالاخره یه وقتایی تقدیر جوری رقم می خوره که آدم رو مجبور به کارهایی می کنه که اصلا دلش نمی خواد…     شهیاد دو طرف بازوهایم را گرفته و برای همدردی فشاری وارد…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 137 4.4 (132)

بدون دیدگاه
        بهزاد لبش را داخل دهان برد… -رامبد به خدا این مرد داره از پا درمیاد… به نظر من این جنگولک بازیا رو بریز دور و اگه من جای شهریار بودم، همچین زنم و برمی داشتم و می بردمش یه جای دور… اونوقت اگه حرفم میزد یکی…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 136 4.5 (124)

بدون دیدگاه
    شهریار لبخند کوچکی روی لبش شکل می گیرد… -منتظرم بودی…؟!   شهریار حتی فکرش را هم نمی کرد ماهرخ تا این حد تحویلش بگیرد… حرف های رامبد توی گوشش بود…   بدون آنکه هر دو متوجه باشند دوشادوش یک دیگر سمت دریا قدم برداشتند…   -انتظار خیلی چیزا…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 135 4.4 (141)

1 دیدگاه
        ترانه چشم درشت کرد… -داری من و مسخره می کنی…   بهزاد روی دماغش زد… -نه عزیزم فقط دارم برات توضیح میدم…   ترانه با حرص نگاش کرد… – اونوقت شما چطوری قراره حالش رو خوب کنین…!   -در اصل شهریار حالش رو خوب می کنه…!…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 134 4.2 (162)

4 دیدگاه
      تلو خوران عقب رفت و ناباور قطره اشکی از چشمش چکید…   دکتر با دیدن حال خرابش جلو رفت… -حالتون خوبه آقا…؟!   خوب نه داشت جان می کند اما نفسش هم یک در میان میزد… بهزاد از ته سالن با قدم هایی بلند سمتشان آمد و…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 133 4.4 (174)

13 دیدگاه
        هیچ تغییری توی صورتش ایجاد نشد… همین آرامش و نگاهش هم برای حس و حال بدم کافیست ولی باز هم خودداری می کنم…     دست بالا اورد و جند بار دستانش را بهم کوبید… مثلا تشویقم می کرد…   -باریکلا… افرین دختر قشنگم…! چع ادم…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 132 4.2 (149)

3 دیدگاه
          بهزاد نگاه پر تعمقی به کاوه کرد… -هیچ می دونی چقدر از کارات غیر قانونی هستن…؟!   کاوه عینکش را بالاتر زد. -می دونم اما خب ماهرخ رو نتونستم منصرف کنم…!   بهزاد کلافه دست توی موهایش برد… -مشکل منم دقیقا همینه که ماهرخ رو…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 131 4.3 (152)

2 دیدگاه
        ماهرخ   بدون آنکه کسی متوجه رفتنم شود از پله ها پایین آمدم و از در حیاط خلوت بیرون زدم… وارد پارکینگ شده و سمت ماشینی که شهریار بهم کادو داده بود، رفتم…   دستی رویش کشیدم… -تو رو پیش صاحب بی معرفتت میزارم…!!!   به…