رمان مجبوری نفس بکشی پارت دهم

9 دیدگاه
با چشمام دنبال ویانا گشتم که دیدم نیست و سپهرم سریع توی اتاق خودش جیم شد. حدش زدم توی اتاق سپهره هعی خدا هعیی به بهونه من اومده اینجا، حالا…

رمان مجبوری نفس بکشی پارت ششم

9 دیدگاه
امروز قرار بود بریم کورس چون سهند تنها بودی انقدر به رهام اسرار کردیم تا بیاد، بلاخره کی چی باید یکم جوونی کنه یا نه، چون رهام خیلی به باباش…

رمان مجبوری نفس بکشی پارت پنجم

7 دیدگاه
اینکه معلوم نشم در اتاق پسرا رو باز کردم و افتادم توش .. هوفف گذشت -اینجا، چیکار میکنی؟! این، این صدای آراد بود اینجا چیکار میکرد؟سریع برگشتم سمتش که دیدم…

رمان مجبوری نفس بکشی پارت سوم

23 دیدگاه
خندیدم-مث سگ داری دروغ میگی -دروغ نمیگم بخدا حتی میتونم همین الان کاری کنم ک رفیقم با دوست دخترش بیاد و بهت بگه که اشتباه برداشت کردی -کاری نکن که…

رمان مجبوری نفس بکشی، پارت دوم

7 دیدگاه
سکوت بینشون پر شد، تصمیم گرفتم برم جلو -نمیشه یا نمیخوای؟؟چیه که دارید ازم پنهون میکنید؟ شوکه شدن، هول شدن علی-امم چیزه خب بعدا میگم بهت نازی-یا همین الان میگی…

مجبوری نفس بکشی، پارت اول

13 دیدگاه
خلاصه رمان: این رمان درباره دختری به نام عسل هستش که نامزدش بدون هیچ دلیلی بهش خیانت میکنه،اما اینطور نیست، نامزدش بهش خیانت نکرده فقط عسل دچار یه اشتباه شده……