اینکه معلوم نشم در اتاق پسرا رو باز کردم و افتادم توش .. هوفف گذشت -اینجا، چیکار میکنی؟! این، این صدای آراد بود اینجا چیکار میکرد؟سریع برگشتم سمتش که دیدم…
سکوت بینشون پر شد، تصمیم گرفتم برم جلو -نمیشه یا نمیخوای؟؟چیه که دارید ازم پنهون میکنید؟ شوکه شدن، هول شدن علی-امم چیزه خب بعدا میگم بهت نازی-یا همین الان میگی…
خلاصه رمان: این رمان درباره دختری به نام عسل هستش که نامزدش بدون هیچ دلیلی بهش خیانت میکنه،اما اینطور نیست، نامزدش بهش خیانت نکرده فقط عسل دچار یه اشتباه شده……