رمان ترمیم پارت 51

رمان ترمیم پارت 51 3.5 (4)

137 دیدگاه
  کاش آن روز لعنتی هوس کباب نمی‌کردم. کاش از ترس از دست دادن داشته‌هایم، همه را به‌باد نمی‌دادم. کاش… ماشین جلوی بیمارستان نگه می‌دارد. کاش او نباشد. می‌ترسم. از او، از حرف‌هایی که شاید بگوید. از رفتن و رها کردنم. شاید بیش‌تر که بگذرد، دلش تنگم شود، شاید ببخشد.…
رمان عشق تعصب پارت 50

رمان عشق تعصب پارت 50 0 (0)

4 دیدگاه
  واقعا نمیشد درکش کنم نگران حال بهنام بود یا قصد داشت من اذیت بشم داشتم دیوونه میشدم از شنیدن حرفای زشتی که داشت بهم میگفت ، بلند شدم خواستم برم که صدای پرستو بلند شد : _ بهار به سمتش برگشتم و گفتم : _ بله _ میشه صحبت…
رمان ترمیم پارت 50

رمان ترمیم پارت 50 4 (3)

22 دیدگاه
  اشک‌هایم را پاک می‌کنم، کودکانم به امید من بیش‌تر نیاز دارند. اولین چیز در این اتاق صدای بوق دستگاه‌هاست. این یعنی همه‌چیز نرمال است… یعنی خوب، یعنی زنده بودن، بعد بوی الکل و مواد ضدعفونی. من‌هم دستم را با مایع ضدعفونی می‌کنم. هر آلودگی این‌جا می‌تواند مرگ به همراه…
رمان عشق تعصب پارت 49

رمان عشق تعصب پارت 49 5 (1)

4 دیدگاه
  با صدایی که از شدت عصبانیت داشت میلرزید گفتم : _ درست حرف بزن فکر کردی منم مثل خودت یه هرزه هستم که دنبال عشق و حال هستم آره ؟ من و با خودت یکی ندون هر مشکلی با دوست پسرت داری حلش کن من هیچ ارتباطی با کیانوش…
رمان ترمیم پارت 49

رمان ترمیم پارت 49 3.3 (3)

24 دیدگاه
  این بچه مرگ را از کجا می‌داند؟ _ نانا شکمش گنده شد، خاله گفت مرد. نگاه غمگین فرامرز به اوست. _ ببر یکم بخوابونش، اگه می‌خوابه. بچه ترس برش داشته… این‌جا چندتا دوست دارم تو کلانتری. آدرس بده، بگم ببینم چیزی دستگیرشون می‌شه… _ چیزی به مهگل نگو، سکته…
رمان ترمیم پارت 48

رمان ترمیم پارت 48 4.4 (5)

5 دیدگاه
  _ مامان گلی کوجاس؟ زبانش می‌گیرد و کلمات را با حالت خاصی بیان می‌کند. او را به‌سمت خودم برمی‌گردانم، این مدت فهمیده‌ام این خورشید کوچک، دستان نوازشگرش بی‌نهایت آرامش دارد. انگشتانش مثل همیشه روی صورتم می‌گردد. بغل باز می‌کند و میان سینه‌ام پناه می‌گیرد. این سکوت، از همهٔ حرف‌های…
رمان عشق تعصب پارت 48

رمان عشق تعصب پارت 48 5 (1)

4 دیدگاه
  _ هیس انقدر به خودت فشار نیار بلاخره همه چیز درست میشه قرار نیست همیشه همینجوری باشه شنیدی !؟ _ آره با شنیدن حرفایی که بابا بهم زده بود آرومتر شده بودم به بابا اعتماد داشتم و میدونستم بلاخره همه چیز درست میشه پس نمیتونستم بیخیال بشم و پا…
رمان ترمیم پارت 47

رمان ترمیم پارت 47 4.3 (3)

18 دیدگاه
  نگرانم. انگار این‌ها همه موقتی است. انگار مال ما نیست که این‌قدر خوب و راحت هستیم. به ماشین که برمی‌گردم، چیزی تغییر کرده است. احساس می‌کنم نگاه مهگل از من فراری است، حتی اشتیاق برای کبابی که به‌خاطرش خریده‌ام، نشان نمی‌دهد. تجربهٔ با او بودن نشان می‌دهد بهترین کار…
رمان ترمیم پارت 46

رمان ترمیم پارت 46 5 (3)

16 دیدگاه
  _ به‌نظرت یه روز می‌آد که بهت نپرم؟! اشک‌هایم را پاک می‌کند و روی چشم‌هایم را می‌بوسد. _ آره… هروقت خوکا پرواز کنن، توام دیگه من‌و نمی‌ترکونی… هرچند بهم مزه نمی‌ده زندگی… زن باید عین سوهان روح باشه. چه معنی داره از ذوق، بالاپایین بپره. آویزان بازویش می‌شوم. شاپرک…

رمان عشق تعصب پارت 47 5 (1)

7 دیدگاه
  _ مامان چند مدت هست اینجوری شده بعدش یه چیزی خیلی عجیب بود آریا _ چی ؟ _ مامان واسه یه لحظه نگاهم بهش افتاد داشت با نگرانی بهم نگاه میکرد اصلا نمیتونستم بفهمم معنی نگاهش واسه چی هست . با تاسف سرش رو تکون داد و گفت ؛…
رمان ترمیم پارت 45

رمان ترمیم پارت 45 4.5 (4)

50 دیدگاه
  _ این چیه، بها؟ _گفتم هیچی نداری بندازی… نترس، قرض می‌دم بهت؛ امشب‌و باهاش بگذرون. دهانم از حرفش باز می‌ماند. نمی‌توانم شوخی یا جدی بودنش را درک کنم. _ من نیازی به ترحمت ندارم. اینارم بردار ببر. تلخ می‌شوم. در جعبه را می‌بندم. پهلویم از بغض درد می‌گیرد. داخل…
رمان عشق تعصب پارت 46

رمان عشق تعصب پارت 46 5 (1)

3 دیدگاه
  کیانوش و آریا رفتند بیرون لابد میخواستند تنها صحبت کنند من چیزی متوجه نشم همونجا نشستم و سرم رو میون دستام فشردم که با شنیدن صدای گریه بهنام سریع به سمت بالا رفتم محکم بغلش کردم با دیدن من آرومتر شد ، بهش شیر دادم و وقتی آروم شد…
رمان ترمیم پارت 44

رمان ترمیم پارت 44 3.5 (4)

28 دیدگاه
  بهادر خاص است. خوب است. زیر این ظاهر سختش، مرد ملایم و مهربانی است که می‌خواهد از همهٔ داشته‌هایش مراقبت کند. مراقبتی همه‌جانبه، با هر ترفندی. هر راهی، مستقیم یا راهی سخت و نفس‌گیر. برایش بغل باز می‌کنم. امروز حس یک تولد دارم. حس سبک بودن، هرچند می‌دانم چیزی…
رمان ترمیم پارت 43

رمان ترمیم پارت 43 4.3 (3)

5 دیدگاه
  کی تصورش را هم می‌کردم روزی یک دکوراتور و چندین نفر برای انجام کارهای خانه‌ام بیایند؟ _ نکن این‌کارا رو بها… یعنی فکر کن با چندتا زنگ کارات درست بشه، خونه‌ت تمیز بشه… دیگه غم گشتن و پیدا کردن نخوری… می‌دونی بها، اگه ده سال پیش بهم می‌گفتن یه…
رمان ترمیم پارت 42

رمان ترمیم پارت 42 3.5 (2)

7 دیدگاه
  به خانه حتی نگاه هم نمی‌کنم، همه‌ی حرف‌های پیرمرد به درک. مگر دردهای من را گوش کسی شنوا بود؟ در سکوت پیاده می‌شود و سمت من می‌آید. در را باز می‌کند و به داخل خم می‌شود. _ بیا پایین، گلی… تنها نمی‌ذارم بری… خودم می‌برمت. شوکه به او نگاه…