رمان آس کور پارت 134
حامی صدای لرزانش را دوباره به گوش پدرش رساند. _ گوشیمو میدی بابا؟ میخوام ببینمش… دلم براش تنگ شده… بده بابا… حاج آقا آه جانسوزی کشید و با شرمندگی سر پایین انداخت. چه چیز را ببیند؟ آزار و اذیت همسرش توسط چند مرد را؟ تجاوز به آن وحشتناکی که دیدن نداشت… _ بمونه