رمان تارگت

رمان تارگت پارت 115 3.2 (6)

5 دیدگاه
  نگاه طولانی شده اش از آینه که به صورتم خیره موند.. نشون می داد همونطور که انتظار داشتم رادارهاش فعال شده و حالا داره فکر می کنه که در صورت قبول خواسته من.. جواب میران و چی باید بده! تا اینکه بازم طبق انتظارم عمل کرد و دستور میران…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 114 4 (4)

3 دیدگاه
  – واسه دوستم کادو خریدم.. آخر هفته تولدشه.. یه تابلوی دکوریه! – آهان.. باشه! به نظر می رسید راضی نشده از توضیحم و ترجیح می داد بسته رو باز کنم و نشونش بدم.. منم که همچین قصدی نداشتم.. خواستم برم بالا که گفت: – میگم.. ناهار بیا اینجا.. غوره…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 113 3.7 (3)

2 دیدگاه
  آهنگی که همیشه و همیشه تو گوشم بود چون.. روزی نبود که صداش و از تو اون اتاق نشنوم.. اتاقی که حالا مشابهش و تو خونه خودم درست کردم.. ولی آدمی که همیشه توش می نشست و جز مواقعی که مجبور می شد بیرون نمی اومد.. نبود که بیاد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 112 4 (4)

4 دیدگاه
  دیگه لزومی نداشت بپرسم طبق حدسیاتم سر سوار شدن یا نشدن باهاش بحث و بگو مگو کرده یا نه.. همینکه حرف من و زمین ننداخته بود واسه رضایت از درست پیش رفتن برنامه هام کفایت می کرد! یه اوکی براش تایپ کردم و گوشی و انداختم رو میز. حقیقتا…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 111 4 (4)

4 دیدگاه
  واسه همین با قدم های بلند رفتم بیرون هتل ولی هنوز یکی دو قدم بیشتر نرفته بودم که یه نفر صدام زد: – خانوم کاشانی؟ یه لحظه! سرجام وایستادم و برگشتم سمتش.. یه مرد میانسال کت شلوار پوش بود که مطمئناً تا حالا ندیده بودمش ولی اون انگار من…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 110 3.7 (3)

5 دیدگاه
  با نهایت ناامیدی یه نگاه دیگه به گوشیم انداختم به امید اینکه موقع حرف زدنمون یه پیام اومده باشه و من صداش و نشنیده باشم.. ولی هیچی به هیچی! انگار دیگه باید خودم و با این واقعیت که به همین راحتی.. میران و از دست دادم رو به رو…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 109 3.7 (3)

3 دیدگاه
  نفس عمیقی کشیدم و جوابی که چه مراسم تا آخر برگزار می شد و چه نه باید بهشون می دادم و به زبون آوردم: – ناراحت نیستم زن دایی.. اتفاقاً خوبم شد.. بعضی وقتا همین اتفاقاست که آدم می تونه طرفش و بشناسه و ما هم شانس آوردیم که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 108 4.5 (4)

14 دیدگاه
  نشستم رو کاناپه و پاهام و تو شکمم جمع کردم.. – وقتی می تونم منت کشی کنم که یه دلیل قانع کننده داشته باشم.. الآن زنگ بزنم چی بگم؟ هر دلیلی بیارم بعدش میران یه جوری رفتار می کنه که خودم سنگ رو یخ بشم! – حالا مگه جرم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 107 5 (3)

1 دیدگاه
  به قول دایی.. ما تو این محل هیچ وقت دزد نداشتیم و من باید زودتر از اینا می فهمیدم اینکه یه دزد پیداش بشه و درست تو همین ساعت.. از بین اینهمه ماشین پارک شده تو کوچه.. ماشین مهمونای ما رو که واسه خواستگاری از من اومده بودن و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 106 5 (3)

4 دیدگاه
  با اینکه بهم خوردن این مراسم مسخره تنها خواسته اون لحظه ام بود ولی راضی به این نبودم که بهای این بهم خوردن بشه دزدیده شدن ماشینشون.. واسه همین منم با نگرانی و استرس کفشام و پوشیدم و پشت سرشون راه افتادم سمت کوچه که دیدم بله.. جدی جدی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 105 5 (3)

4 دیدگاه
  حالا دیگه فقط باید صبر می کردم تا نتیجه کار و ببینم.. نمی دونستم توضیح درین واسه این غلط اضافه اش چیه.. احتمالاً می خواست مثل همیشه بهونه خانواده داییش و بیاره و بگه اونا مجبورم کردن ولی.. این حرفم نمی تونست من و قانع کنه.. انگار زیادی به…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 104 5 (2)

10 دیدگاه
  اگه از این مطمئن نبودم که توی اون ساختمون خراب شده ای که فقط محل زندگی درین و خانواده داییش بود.. دختر دیگه ای که دم بخت باشه و واسه اش خواستگار بیاد زندگی نمی کرد.. مسلماً به خودم اجازه نمی دادم که اقدامی کنم.. نه تا وقتی که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 103 5 (3)

6 دیدگاه
  – چی گفتی بدبخت اونجوری آتیشی بلند شد رفت؟ با صدای کوروش سرم و چرخوندم که دیدم جای دختر نشسته و انقدر مغزم درگیر بود که اصلاً نفهمیدم کی بلند شد و رفت.. پوفی کشیدم و سیگاری که نصفش بی هدف تو دستم سوخته بود و خاموش کردم.. –…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 102 4 (4)

8 دیدگاه
  قبل از اینکه بخوام خودم و به ندیدن بزنم بهم رسید و با یه لبخندی که فکر می کرد زیادی جذاب و دلرباست.. نشست یه طرف مبل دو نفره ای که روش نشسته بودم! نگاهی به ساعت انداختم.. تا رسیدن رحیم به خونه دایی درین و خبر دادنش.. وقت…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 101 5 (3)

2 دیدگاه
  ولی چیزی نگفتم و زن دایی هم اصلاً احتیاجی به حرف زدن من نداشت چون خودش مشغول گشتن شد و از بین لباسام یه کت و شلواری که خودش یه سال به عنوان کادوی تولد برام خریده بود و حالا می فهمیدم از اولم با همین قصد که تو…