رمان تارگت

رمان تارگت پارت 160 3.7 (3)

13 دیدگاه
  – وای نه.. من نمی تونم امشب بمونم خونه ات! با اخمای درهم نگاهش کردم.. نمی دونم چرا زیاد به «امشب» توجه نکردم و بیشتر «من نمی تونم بمونم خونه ات» واسه ام بولد شد که گفتم: – باز تو رفتی تو فاز خجالتی بودن؟ مگه اولین بارمونه؟ –…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 159 4 (4)

11 دیدگاه
  با این جماعت دغل باز و صد رنگ زیاد کار کرده بودم ولی.. این دیگه نوبر بود و این وسط نمی دونستم باید خوشحال باشم بابت حرکت مثبت درین برای من و شرکتم.. یا ناراحت باشم از اینکه چرا خودم گاف دادم و تا مرحله قبل از قرارداد باهاش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 158 4 (4)

10 دیدگاه
  درین که حسابی خوشش اومده بود از این جایگاهی که بهش دادم.. بروشورها رو گرفت و مشغول مطالعه شد منم روم و چرخوندم سمت هرمزی و درباره کارم و شرایطی که کوروش قبل از اومدنم مطرح کرده بود صحبت کردم تا قبل از قرارداد حرف نگفته ای باقی نمونده…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 157 4.2 (5)

9 دیدگاه
  میران خیلی سریع حالم و از حرفای چرتی که به زبون می آوردم فهمید که اینبار اخم ناشی از تعجب بین ابروهاش جا خوش کرد و یه کم فاصله گرفت: – چی میگی واسه خودت؟ – وقتی گفتم بهشون نگو با منی که آبروت نره از اینکه دوست دخترت..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 156 5 (3)

13 دیدگاه
  چقدر لذت می بردم از اینکه من و.. بدون رسمی شدن رابطه امون.. خانوم خودش معرفی می کرد.. نه دوست دختر.. یا نه حتی نامزد و این توجهش به جزییات.. در عین عجیب بودن.. لذت بخش بود! با این حرفش توجه مهمونا بیشتر به سمتم جلب شد.. آقای هرمزی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 155 4 (4)

11 دیدگاه
  هرچند زن دایی هنوز راضی به پول دادن نبود که گفت: – خیله خب.. این تو اینم خواهرزاده ات.. داری پولشو؟ همین الآن بده! تو که تا چهارتا النگوی توی دست من و فروختی و دادی واسه خرید اون خونه.. دیگه از کجا می خوای پول بیاری که بهش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 154 4 (4)

24 دیدگاه
  – برای شما که بد نشد.. اومد رو قیمت خونه اتون! الآنم بالا برید.. پایین بیاید.. من حق دارم اون پولی که صرف کردم و بگیرم تا بلکه آواره خیابونا نشم.. اگرم از اول با همین هدف اینجا رو فروختید که من بشم یه بدبخت آس و پاس و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 153 4.2 (5)

8 دیدگاه
  توی این مدت پیش اومده بود که بعد از کلی خجالت.. اقدام کنه برای بوسیدنم.. ولی هدف بوسه هاش فقط صورتم بود و حالا.. بوسه ای رو که من اون پایین نتونستم ازش بگیرم و.. با میل و رضایت خودش.. رو لبام نشوند و من و قلب و مغزم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 152 3.7 (3)

16 دیدگاه
  رفت و من با لبای آویزون مونده و چشمای پر شده از اشک زل زدم بهش.. چرا اینجوری کرد؟ من که.. من که حین بوسیدنش حرفی نزدم.. خودش جدا شد! چرا منظورم از اون جمله رو نفهمید و اینجوری برای خودش یکه تازی کرد؟ یعنی حرفم انقدر بد بود…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 151 4 (4)

3 دیدگاه
  با چشمای گرد شده زل زدم به میرانی که هیچ اثری از بلوف تو حرف و نگاهش دیده نمی شد و کاملاً داشت با جدیت این موضوع رو بیان می کرد.. – یعنی چی.. من.. میگی من.. بابت اون فاکتورا و خرجایی که کردم از داییم پول بگیرم؟ –…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 150 4 (4)

4 دیدگاه
  – مگه هرکی میاد اینجا باید شنا کنه.. خب میاوردیم فقط می دیدمش دیگه خسیس! – خسیس منم یا تو که دو سه ماه از رابطه امون می گذره و نمی ذاری تمام و کمال ببینمت؟ نفس عمیقی کشیدم و با دیدن مبلای دایره ای و چرمی دور استخر…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 149 4 (4)

14 دیدگاه
  – الآنم پاشو برو.. بی زحمت به مامانمم بگو سرش درد می کرد قرص خورد خوابید.. که نیان تو اتاق! می خوام یه کم تنها باشم! دست خودم نبود که بی اختیار نگاه نگرانی به صورتش انداختم.. حتی می ترسیدم فکر احمقانه ای که توی سرم می چرخید و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 148 4 (4)

3 دیدگاه
  با همه اینا باید زودتر خودم و می رسوندم اونجا تا از نگرانی دربیام و واسه چند ساعتم که شده.. ذهنم از هرچی فکر و خیال ناراحت کننده اس خالی بشه.. به نظرم میران تنها کسی بود که می تونست این لطف و در حقم بکنه! هرچند که بعد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 147 4 (4)

17 دیدگاه
  هر دومون هنوز تو شوک دیدنش بودیم که وقتی رسید به یه قدمیمون.. آفرین پشت من قایم شد و منم با جراتی که از همین کارش گرفتم.. ضربه ای به دست آراد که به سمت آفرین دراز شده بود زدم و توپیدم: – برو عقب دست نزن بهش! چشماش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 146 4 (4)

26 دیدگاه
  بعد تصمیم گرفتم زنگ بزنم به میران که حداقل یه کم تو حرف زدن با اون آروم بشم.. ولی بازم منصرف شدم. یادم افتاد که امروز چقدر خسته بود و گفت به محض رفتن به خونه می خوابه.. ولی من برای ادامه این مسیر و نوع خاکی که باید…