رمان حورا پارت 155
_ حورا اینجا میمونه، شما برید! کیمیا با نگرانی نیم نگاهی به پشت سرم انداخت و لب گزید، جرعت به خودم دادم و چرخیدم، به دستش که داشت مچ دستم را برای فشار ندادن کنترل میکرد خیره شدم: _ من پیش کیمیا باشم راحتترم! فشاری که به دستم آورد اخم به