رمان عشق با چاشنی خطر Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت آخر

  مادربزرگ:اینجوری نگام نکن این پسرم مثل باباش زن ذلیله اگه تو موافقت کنی اونم موافقت میکنه _پس دیگه مشکلی ندارم مادربزرگ:پس حل شد. دوباره میریم خواستگاری اشکی:یعنی چی؟ مادربزرگ: یعنی زنت میره خونه ی باباش ما هم میریم خواستگاریش پریا:اونوقت برای بار دوم هم حق انتخاب داره مثلا میتونه بگه نه صدای خندشون بلند شد که اشکی خیلی سریع

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 129

  اشکی:من هیچ وقت این کار رو نکردم. اولش نمیخواستم پرونده رو قبول کنم اما بعد از اینکه فهمیدم هدف اول باند فقط دخترا هستن نتونستم بیخیالش بشم. این باند همین جورم ۳۰ سال بود که تشکیل شده بود ولی هیچکس نبود که نابودش کنه و اگر جلوش رو نمیگرفتم و بزرگ تر میشد و تو گیرشون می افتادی چی؟

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 128

  (آرام) از وقتی که از سونو برگشته بودم همه اومدن اینجا تا بفهمن بچه چی بوده بلند شدم رفتم توی آشپزخونه که عسل هم همونجا بود. _یه لیوان آب به من بده نشستم روی صندلی که عسل آب رو گذاشت جلوم قبل از اینکه لیوان رو بردارم نازنین اومد توی آشپزخونه. خواستم بهش محل ندم که نازنین:خیلی خوش حالی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 127

  بابک:این دختره رو از کجا اوردی هان؟؟؟ باربد چیزی نگفت که بابک:دادم آمارش رو در آوردن. این یکی خیلی خطرناکه هم خانواده خودش و هم خانواده شوهرش، اونقدر خطرناک هستن که بدون کمک پلیس بریزن اینجا و بکشنمون پس قبل از اینکه بفهمن چی شده برش گردون باربد:نه بابک:باربدددددددد یعنی خوش بحالمونه که شوهرش ایران نیست وگرنه بدبخت می

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 126

  صدای موزیک زیادی بلند بود. آدم ها سریع در حال رفت و آمد بودم اما من دنبال سروان میرفتم و با چیز هایی که میدیدم بیشتر تعجب میکردم. دختر پسر های لخت و نیمه لخت بودن و دستبند به دستشون بود. بعضی هاشون فرار کرده بودن و بغصیا ها هم گیر افتاده بودن و گریه میکردن و من تمام

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 125

  باربد:این خواهرمه برفین، قاتل درجه یکی باند، اصلا به قیافش نمیخوره ولی هر پلیسی که با هر ترفندی وارد باند شده رو همین کشته فکر میکردم کار پرهامه اما…. صدای خنده ی بقیه بلند شد که برگشتم سمت باربد _پلیس؟ باربد:آره ما به راحتی میتونیم پلیس رو تشخیص بدیم چون همه یا سال های اول وارد باند شدن یا

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 124

  همون جوری کشیدمش که پرت شد روی زمین و دومین داد پر دردش بلند شد. بالای سرش نشستم که با قیافه ی‌ پر از درد زل زد بهم با بیخیالی نگاش کردم و سرم رو کج کردم. یه پک دیگه زدم و دودش رو فوت کردم توی صورتش که چشماش رو بست. خیلی سریع و قبل از اینکه چشماش

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 123

  و اصلا تو این باغ ها نبودم که ببینم مامان چی میگه که یهو مامان:فکر کنم حامله ای همچین سرم رو اورد بالا و جیغ کشیدم که گردنم درد گرفت _چیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان:وای ترسیدم چته؟ _شوخیه دیگه؟ مامان:نه اتفاقا جدی ام. کی پریود شدی؟ مغزم شروع به پردازش کرد. من دقیقا باید دو هفته قبل پریود میشدم اما بخاطر اتفاق

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 122

  سریع سرش رو بلند کرد و بهم نگاه کرد _پس چرا دروغ میگی میخوای بری پیش دخترا؟ لبخند زدم، چون فقط آرام بود که حتی موقعی که خودم هم قصد خراب کردن خودم رو داشتم هم بازم بهم شک نمیکرد اشکی:ببین عشقم من از همه دخترا متنفرم اونم بخاطر مرگ میکائیل… پس با بدترین روش ازشون انتقام میگیرم. وضعیت

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 121

  اما با همین جمله ای که قلبم گفت باعث شد ساکت بشم و گریه کردن رو تموم کنم. اشک هام رو پاک کردم و به قلبم اجازه ی حرف زدن دادم چون راست میگفت اشکی بی معرفت نبود. هیچوقت نبود. من بهش اعتماد دارم. اون یه آدم لجن و کثافت نیست که بخاطر یه بی همه چیز همه رو

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 120

  آرام خسته از دانشگاه برگشتم خونه و رفتم توی اتاق و خواستم مانتوم رو بیرون بیارم که نگاهم خورد به دستم که الان پر از نوشته های مختلف و نقاشی بود که کار بچه ها بود. عسل هم بخاطر اینکه قبل از اون اشکی روی دستم نوشته بود باهام قهر کرد اما وقتی که دید همه بچه ها خواستار

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 119

  مهشید:اِ آراد _راحت باش مهشید بابام:منم که معدم به غذاهای بیرون نمیسازه بابا و آراد و مامان کرفس رو خوردن و منو اشکی با مهشید هم پیتزا من که عاشق پیتزا بودم و اتفاقا خیلی هم خوش حال بودم اما رفتار های اشکی رو از بر بودم و می فهمیدم ناراحته اما مطمئن بودم اگه هر کسی دیگه ای

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 118

  دستاش رو گذاشت روی پهلوهام و قلقلکم داد که صدای خندم بلند شد اشکی:مگه دست خودته؟؟؟ _باشه..با…شه اشکی:باشه چی؟ همونجوری که میخندیدم لب زدم _آش…تی اشکی ولم کرد و با خنده نگام کرد، بعد هم ازمون خداحافظی کرد و رفت بیرون. صدای خداحافظیش با مامان هم اومد و بعد صدای در خونه که خبر از رفتنش میداد. مامان وارد

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 117

  اشکی رفت کنار پسر بچه تا بیدارش کنه. _من تا کی باید اینجا باشم؟ اشکی:تا شب نگهت میدارن که ببینند مشکلی داری یا نه اگه مشکلی نبود مرخصی _تا شب خیلی مونده من حوص…. اشکی:میمونیم تا زمانی که صلاح ببینند و مرخصت کنند اینقدر جدی گفت که جای هیچ حرفی رو باقی نزاشت. پسر بچه اخمالو چشماش رو باز

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 116

  دستش رو گذاشت پشت گردنم و طولانی ب*و*س*یدم که همراهیش کردم و غرق ب*و*سش شدم که با صدای هوووو کسایی که اطرافمون بودن سریع ازش جدا شدم که با شیطنت نگام کرد _چیکار میکنی؟ ابروم رفت اشکی:واقعا؟چرا؟تو که زنمی منم شوهرت مشکلش چیه؟ _جلو این همه چشم شونه ای بالا انداخت و با شیطنت خندید که مهو خندش شدم.

ادامه مطلب ...