InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت آخر 5 (1)

12 دیدگاه
رسیدیم به در خونه‌ی آقاجون عوضش کرده بودن قبلا قرمز بود اما الان قهوه ایه سپهر در رو زد و روبه من گفت   -خب دیگه آبجی کوچیکه من برم کار دارم   -نمیای داخل؟   -نه جونم و اومد پایینو گونه ام و بوسید و با عجله رفت  …
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت دوازدهم 4 (1)

2 دیدگاه
ویانا بیرون رفت و دوباره رفتم تو فکر فکر آراد مغزم و پر کرده بود دلم براش میسوخت لابد دختری که قبلا عاشقش بوده من بودم اما منکه نمتونستم دوسش داشته باشم، من در نگاه اول وقتی یک پسر ببینم شاید طوری رفتار کنم که انگار دوسش دارم اما واقعا…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم 0 (0)

3 دیدگاه
  دلم بدجوری میخواست با آراد حرف بزنم، میخوام ازش خداحافظی کنم و براش آرزوی موفقیت کنم…   اما حیف حیف که نمیتونه بیاد اینجا!!   چطوره بهش پیام بدم؟آره بهش پیام میدم اینجوری وقتم هم گرفته نمیشه تا فردا یا پس‌فردا برم ببینمش   رفتم توی واتساپ و اسمشو…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم 4 (1)

8 دیدگاه
…‌‌ ….بهتر بود دیگه چیزی نگم بهشون خواستم برم تو اتاق که مامان جلو رامو گرفت   -یعنی چی که می خوای بری ها؟ نمی‌ذارم بری حتی شده تا آخر عمرت باید فلج بمونی حق نداری از آقاجونت کمک بخوای فهمیدی؟   -نه نفهمیدم، مامان خانم ماشالله عقل دارم بچه…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت دهم 5 (1)

9 دیدگاه
با چشمام دنبال ویانا گشتم که دیدم نیست و سپهرم سریع توی اتاق خودش جیم شد. حدش زدم توی اتاق سپهره هعی خدا هعیی به بهونه من اومده اینجا، حالا با سپهر میگرده. من از دست اینا چیکار کنم؟ چه خاکی به سرم بریزم؟ چه شکری بخورم؟ بی جنبه ها…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت نهم 2 (1)

4 دیدگاه
بهش بگم؟نگم؟؟ بیخیال بگم که چی بشه؟ نیازی نیست که بگم الکی نگرانش کنم لبخندی زدم و گفتم -خب خب چی آوردی برام؟ -بهت میوه دادن، موز و سیب با یکم سوپ خشمزه و نون بیا بخور حال کن آخه اینا چیه من هنوز دلم پیتزا میخواد… -میشه نخورم؟برام پیتزا…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت هشتم 4 (1)

20 دیدگاه
همه‌ی صدا ها توی گوشم بود و میتونستم خیلی چیزا   رو بشنوم ولی نمیدونستم چی به چیه چشمام رو باز   کردم اما اولش سیاهی دیدم و به مرور زمان دیدم عادی   شد. صدای دستگاه و خیلی چیزا میومد . سپهر روی صندلی نشسته بود و خواب بود،…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت هفتم 3 (1)

11 دیدگاه
-نمی دونم نمی دونم بخدا وایییی برای چند لحظه به جلو پرت شدم و بعدشم سیاهی “راوی”   بعد از تصادف با کامیون با بری، ماشین آراد برعکس     میشود، همه‌ی مردم دور آنها جمع می‌شوند و دوتا     آمبولانس خبر می‌کنند گوشی عسل زنگ می‌خورد یکی  …
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت ششم 4 (1)

9 دیدگاه
امروز قرار بود بریم کورس چون سهند تنها بودی انقدر به رهام اسرار کردیم تا بیاد، بلاخره کی چی باید یکم جوونی کنه یا نه، چون رهام خیلی به باباش وابسته بود و از قضا توی تصادف مرد یه مدت شدید افسردگی داشت، از قضا بابای منم تو ماشینی بود…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت پنجم 0 (0)

7 دیدگاه
اینکه معلوم نشم در اتاق پسرا رو باز کردم و افتادم توش .. هوفف گذشت -اینجا، چیکار میکنی؟! این، این صدای آراد بود اینجا چیکار میکرد؟سریع برگشتم سمتش که دیدم لخته و فقط یه حوله دور گردنشه خشک شده بودم محو عضله هاش وایی خدا خیلی قشنگ بودن -خوردی منو…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت چهارم 3 (1)

11 دیدگاه
چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم .. با صدای گریه‌ی مامانم آروم آروم چشمام رو باز کردم با همون صدای خسته و گرفته گفتم -مامان مگه مردم؟ صدای خنده سپهر اومد عین خر می‌خندید و میگف -وای عسل واییی صدات شبیه خروس شده از دستش دلخور بودم و سرد نگاهش…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی پارت سوم 4 (1)

23 دیدگاه
خندیدم-مث سگ داری دروغ میگی -دروغ نمیگم بخدا حتی میتونم همین الان کاری کنم ک رفیقم با دوست دخترش بیاد و بهت بگه که اشتباه برداشت کردی -کاری نکن که بیاد، به زودی میرم تهران اونجا میبینمش شاید اگر بفهمم اشتباه متوجه شدم، ببخشمت اما هیچوقت دوباره باهات نمیشم هیچوقت…
InShot 20220825 150955281

رمان مجبوری نفس بکشی، پارت دوم 5 (1)

7 دیدگاه
سکوت بینشون پر شد، تصمیم گرفتم برم جلو -نمیشه یا نمیخوای؟؟چیه که دارید ازم پنهون میکنید؟ شوکه شدن، هول شدن علی-امم چیزه خب بعدا میگم بهت نازی-یا همین الان میگی یا دیگه نه من نه تو پسرم علی-ماماننن نازی-همین که گفتم و از آشپزخونه رفت بیرون سعی کردم دوباره اون…
InShot 20220825 150955281

مجبوری نفس بکشی، پارت اول 5 (1)

13 دیدگاه
خلاصه رمان: این رمان درباره دختری به نام عسل هستش که نامزدش بدون هیچ دلیلی بهش خیانت میکنه،اما اینطور نیست، نامزدش بهش خیانت نکرده فقط عسل دچار یه اشتباه شده… حالا بقیه رمان رو خودتون میخونید و می‌فهمید چرا؟ و واکنش عسل پس از فهمیدن حقایق رو می بینید. .…