رمان گرداب پارت 34
************************************************ با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم و چند بار پلک زدم و گیج به اطرافم نگاه کردم… یه اتاق خالی و بدون هیچ وسیله ای که شدیدا هم سرد بود و داشتم یخ می زدم… وسط اتاق من رو روی صندلی نشونده و دست و پاهام رو محکم با طناب بسته بودن..روی دهنم رو هم یه