رمان گرداب

رمان گرداب پارت 280 4.4 (79)

بدون دیدگاه
        دست دراز کردم و شال مشکی حریرم رو از روی مبل برداشتم و سرم کردم…   چون کتم تا روی باسنم بود دیگه روش مانتو نمی پوشیدم…   سوگل هم مانتوی مشکی بلندش رو روی لباسش پوشید و یک شال هم روی سرش انداخت…   کیفش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 279 4.3 (73)

2 دیدگاه
        عسل انگار نه انگار که ارایشگر داره چه حرصی می خوره، بدون توجه بهش دوباره به سوگل گفت: -زنگ بزن..   -خیلی خب..   قبل از اینکه سوگل حرکتی بکنه، صدای ایفون بلند شد…   چشم های عسل گرد شد و از جا پرید: -وای اومد..اومد..خودشه..…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 278 4.3 (79)

1 دیدگاه
        پرند دستش رو روی صورت سورن گذاشت: -با اینکه کاری نکردی اما بخشیدم..   سورن پیشونیش رو روی پیشونی پرند گذاشت و همراه با هرم داغ نفس هاش پچ زد: -قربونش برم..   پرند با لبخند چشم هاش رو بست و تمام ارامشی رو که از…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 277 4.4 (91)

1 دیدگاه
        سوگل فین فینی کرد و گفت: -خوبم..چیزی نیست..   سامیار دستش رو دور شونه ی سوگل حلقه کرد و چشم غره ای به سورن رفت و شاکی گفت: -من پدرم درمیاد تا اینو از استرس و نگرانی دور نگه دارم بعد تو…   سوگل کف دستش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 276 4.2 (87)

3 دیدگاه
        رنگ دیوارها سفید و صورتی بود و برای تمام وسایل اتاق هم از همین دو رنگ استفاده شده بود…   سمت راست بغل دیوار، یک تخت چوبی کوچک قرار داشت که صورتی بود و چهار طرفش بلند و نرده مانند بود برای حفاظت از بچه….  …
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 275 4.4 (79)

بدون دیدگاه
        لبم رو گزیدم تا صدای خنده ام بلند نشه و گفتم: -دیگه هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه..   با لبخند سرش رو تکون داد و پای گاز ایستاد که من سریع رفتم سمتش…   دستم رو گذاشتم روی شونه ش و گفتم: -تو بیا بشین…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 274 4.3 (73)

1 دیدگاه
        سوگل دستپاچه سرش رو تکون داد و با هول گفت: -وای اره حواسم نبود..اینقدر دلتنگ بودم پاک یادم رفت..بیایین داخل..بفرمایین..خیلی خوش اومدین…   دستم رو گرفت و کشید داخل خونه و درحالی که کفش هام رو درمیاوردم، متوجه ی سورن و سامیار شدم که تازه وقت…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 273 4.4 (77)

بدون دیدگاه
        سرم رو تکون دادم و رفتم داخل و سورن هم پشت سرم اومد و در رو هم بست…   اسانسور همین طبقه بود و دوتایی رفتیم داخل و سورن دکمه رو فشرد و درها بسته شد…   تازه تونستم خودم رو توی اینه اسانسور ببینم..  …
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 272 4.6 (88)

1 دیدگاه
        فشاری به دستم اورد و مهربون گفت: -نگران نباش عزیزم قول میدم زود برگردیم..دنیزم که میره پیش مامان تنها نیست…   سرم رو تکون دادم و سورن ادامه داد: -دیگه به هیچی فکر نکن..داریم میریم چند روز حسابی خوش بگذرونیم تا حال و هوای پرند خانوممون…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 271 4.3 (84)

بدون دیدگاه
      لبخند نرم نرمک روی لبم نشست و دلم براش پر کشید..   چقدر خوشگل و متفاوت احساساتش رو نشون میداد و چقدر لحن بی قرار و پر حرارتش رو دوست داشتم….   امروز اصلا ندیده بودمش و همین یک روز انقدر دلتنگم کرده بود…   اگه باهاش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 270 4.2 (75)

1 دیدگاه
        خندید و دستش رو یک طرف سرم گذاشت، خم شد و شقیقه ی طرف دیگه ام رو طولانی بوسید…   لب هاش رو که جدا کرد، تازه فهمیدم چشم هام بسته شده بود و تو داغی لب هاش و حس بوسه ش غرق شده بودم….  …
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 269 4.2 (67)

3 دیدگاه
        فشاری به بازوم اورد و جلوتر راه افتاد و من هم پشت سرش رفتم…   سورن طبق معمول با خنده و خوشرویی بلند گفت: -سلام..به به چه خانوم جیگری..احوال شما؟..   از بغل سورن، صورت مامان رو دیدم که لبخند عمیقی روی لبش نشست و گفت:…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 268 4.4 (77)

2 دیدگاه
        با ناراحتی زیادی نگاهم کرد و من درجا از حرف هام پشیمون شدم…   نباید این بحث رو باز می کردم..من که می دونستم یاداوری اون روزها چقدر ناراحتش می کرد…   با دیدن اشکی که توی چشم هاش جمع شد، حالم بد شد و به…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 267 4.3 (82)

بدون دیدگاه
        متفکرانه نگاهم کرد و با مکث گفت: -اینجوری فقط وقتی بچه ی سوگل به دنیا بیاد چند روز میرم و برمی گردم…   سرم رو به تایید تکون دادم و نگاهم رو پایین انداختم…   تکونی به سرم داد تا نگاهش کنم و وقتی نگاهم رو…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 266 4.4 (79)

2 دیدگاه
        سرش بیشتر پایین اومد و پیشونیش روی پیشونیم نشست و اهسته لب زد: -من قربون خودت و دوست داشتنت که دنیامو ویرون کرده…   نگاهم رو تند تند از این چشمش به اون یکی و برعکس حرکت دادم و سوالی گفتم: -ویرون؟..   چنگش تو موهام…