رمان دچار پارت ۲۲
عماد ماشین را مقابل بهزیستی پارک میکند و قبل از اینکه پیاده شویم میگویم _یه چیزی میخواستم ازتون نگاهم میکند و میگویم _از درآمد کار خلافتون برای گلنار خرج نکنین _با پول شرکت و ارثیهی پدریم این کار رو میکنم _ممنون. ببخشید که فضولی کردم، مهم بود برام حرفی نمیزند و وقتی از بهزیستی خارج میشویم عماد شاکریان