رمان آووکادو پارت 31
با بغض خود لرزانش را سمت آشپزخانه میکشاند و اما کنار ورودی مجهز آشپزخانه سرگیجه میگیرد… نگاه پر از وحشتش کنار جزیره، روی زمین و سرامیکها قفل میشود و مغزش سوت میکشد… عقی میزند و حین گذاشتن دستش روی لبهای لرزانش، قدمی به عقب برمیدارد تا از تصاویر وحشتناکی که مانند فیلم مقابل چشمانش است فاصله