رمان آووکادو Archives - صفحه 11 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 31

    با بغض خود لرزانش را سمت آشپزخانه می‌کشاند و اما کنار ورودی مجهز آشپزخانه سرگیجه می‌گیرد…   نگاه پر از وحشتش کنار جزیره، روی زمین و سرامیک‌ها قفل می‌شود و مغزش سوت می‌کشد…   عقی می‌زند و حین گذاشتن دستش روی لب‌های لرزانش، قدمی به عقب برمی‌دارد تا از تصاویر وحشتناکی که مانند فیلم مقابل چشمانش است فاصله

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 30

    آلاله هق هق کنان دست و پا می‌زند… طاقت از کف داده و آن شب، با همان نحسی تمام توی ذهنش قد می‌کشد   – نمی‌خوام… تو رو خدا ولم کن دارم سکته می‌کنم.   امید با دندان‌هایی روی هم قفل شده دست پشت سرش می‌برد و لب‌هایش را به گوش دخترک می‌چسباند…   توان مقابله با او

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 29

  〰〰〰〰〰 – نمی‌خوایم برگردیم تهران؟! اصلان خان چند بار بهم زنگ زده!   کام عمیقی از سیگارش می‌گیرد و روی عکس دخترک زوم می‌کند. تاپ مشکی رنگی به تن دارد و نیمی از موهایش را بالای سرش بسته‌ است.   موهای بلند و مشکی رنگش روی بازوها و شانه‌های عریانش ریخته و می‌خندد.   خنده‌ای زیبا که دندان‌هایش را

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 28

    گریه‌اش می‌گیرد، مرا رها می‌کند و مشتش را مقابل دهانش می‌گذارد   – بهم می‌گن قدمم شومه، می‌گن هنوز به خونه‌ی شوهر نرفته سر شوهرش رو زیر آب کرده… بهم می‌گن قدمم نحسه آلا…   با همان بغض بی‌پدر، به دیوار آجری حیاط می‌چسبم و آرامش ادامه می‌دهد   – تو چیکار کردی باهامون آلا؟!   با همان

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 27

    با چندش چهره‌ام را جمع می‌کنم و دستش را پس می‌زنم   – چطور می‌تونی اینقدر پست باشی؟!   بادامی که من پس زدم را توی دهان خودش می‌‌گذارد و نفس عمیقی می‌کشد.   – این همیشه یادت باشه که تو این دنیا آدم‌های پست موفق‌ترن. اگه درنده نباشی می‌درنت خوشگلم.   نگاه آبی‌اش روی تک تک اعضای

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 26

    انگار مغزش تازه دارد تجزیه و تحلیل می‌کند و کم کم به خودش می‌آید… دوباره سمت من می‌چرخد و با چشمانی گشاد شده و صدایی آرام می‌پرسد   – تو تو این خونه چیکار می‌کنی آلا؟!   قبل از اینکه منتظر جوابی از جانب من باشد سمت امیدی که با تفریح نگاهمان می‌کند، می‌چرخد.   – توی عوضی

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 25

  لبم را تر می‌کنم.   – بیا معامله کنیم.   نگاهش برق می‌زند و ابرو بالا می‌اندازد، انگار از جسارتی که خرجش می‌کنم، خوشش می‌آید..   – خب؟!   دستم را بلند می‌کنم تا مقنعه ام را بالا بکشم که امر می‌کند   – تکون نخور، حرفت رو بزن.   بی‌تفاوت به تحکم صدای او و ترس بی‌اندازه‌ی خودم،

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 24

  – این اتفاق هیچ وقت نمیوفته…   نیشخند می‌زند و اما با همان جدیت، به صندلی روبرویی‌اش اشاره می‌کند.   – بشین…   سرتقانه سر بالا می‌اندازم و او پر از خشم تنش را خم می‌کند   – دلت نی‌خواد خودم بیام و سوارت کنم که حرف آدم سرت نمی‌شه؟!   قدمی به عقب برمی‌دارم و اما از پشت

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 23

  〰〰〰〰 چند روزی بود هیچ اثری از شایگان نبود، از همان روزی که مرا دوباره کنار درِ مدرسه پیاده کرده بود انگار گم و گور شده بود.   درست مثل همان ده روز بعد از آن شب… شاید هم رفته بود تا وحشتناک‌تر از قبل برگردد.   رابطه‌ی بین ماجد و حسام کمی به هم خورده بود و من

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 22

    حرف‌هایش را می‌شنوم، اما نمی‌فهمم. انگار به یک زبان ناشناخته صحبت می‌کند…   تنها صدای آن شبش را می‌شنوم و ماهیچه‌ی رانم بین دست پر قدرتش فشرده می‌شود…   – لال شدی چرا؟!   به طور وحشتناکی آرام است… به طور ترسناکی با آرامش حرف می‌زند و نفس‌هایش اما شبیه خرناس گرگی زخمی است.   – خ‍… خواهش…

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 21

    – من نگفتم میام، تو خودت بریدی و دوختی.   ابرو بالا می‌اندازد   – زبونت دراز شده!   لبم را تر می‌کنم و روی صندلی‌های راحت و نرم ماشین جابه‌جا می‌شوم.   – چی می‌خوای از من؟!   تکیه می‌دهد و نگاه وحشی‌اش برای بار چندم اندامم را رسد می‌کند، از نگاه‌هایش بیزارم.   – می‌خوام یه

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 20

    انگشت اشاره‌اش را تهدید وارانه سمتم می‌گیرد و از بین دندان‌های کیپ شده‌اش می‌غرد   – فقط بفهمم دروغ گفتی مثل اون دفعه، نه به ننه‌ت رحم می‌کنم نه به خودت… سیاه و کبودت می‌کنم آلا…   حرفی نمی‌زنم و او با همان مقدار خشم از اتاقم بیرون می‌زند. زانوان سست شده‌ام تحلیل می‌روند و همانجا، روی زمین

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 19

  در ماشینش را که باز می‌کند، ناخودآگاه قدمی به عقب برمی‌دارم و او با خشونت به داخل ماشین اشاره می‌کند   – بشین می‌گم… سومین باری که بگم اینقدر ملایم نیستما.   موافقت نمی‌کنم، از او و تنها بودن با او حتی توی ماشین وحشت دارم.   سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم و او با عصبانیت

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 18

    صدای غرشش این بار هیچ شباهتی به صدای قبل ندارد… به جای خونسردی و بی‌تفاوتی انگار خروار خروار خشم توی صدایش جریان دارد.   – تو اگه جرأت داری از خونه‌ت بیا بیرون ببین جلوی چشم همسایه‌های فضولتون چطوری رسوای عالم و آدمت می‌کنم بچه…   تهدیدش نفسم را می‌برد و اما حرفی نمی‌زنم… گوشی بین انگشتانم فشرده

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 17

    سرم را بالا و پایین می‌کنم و دلم می‌خواهد کنار حنا روی صندلی عقب بنشینم، دورترین نقطه به حسام. ولی حسام در شاگرد را باز کی‌کند و با چشم و ابرو اشاره می‌کند سوار شوم.   روی صندلی جای می‌گیرم و حنا تنش را از بین صندلی‌ها جلو می‌کشد   – سلام زن‌داداش.   لبخند دست و پا

ادامه مطلب ...