رمان آس کور پارت 45
دو لیوان آب جوش را داخل سینی گذاشت و با برداشتن چای کیسه ای، کنار حامی نشست. گوشی در دست حامی لرزید و سراب لبخند دستپاچه ای زد. _ بذار کنار گوشیو، مگه نیومدی پیش من؟ حامی خمیازه ای کشید و چشمانش را مالید. از گوشه ی چشم پیامی که روی صفحه نقش بسته بود