رمان آووکادو Archives - صفحه 12 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 16

    لب‌هایم را روی هم می‌فشارم و با بغض و خجالت، تنها سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم.   اخم کوری بین ابروهایش می‌نشیند و تلفن ثابت روی میز را سمتم می‌کشد.   – زنگ بزن پدر یا مادرت بیان.   بغضم می‌شکند، صدایم هم همینطور.   – خانم یه حواس پرتی ساده‌س، دیگه تکرار نمیشه قول

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 15

  باورم نمی‌شد به خاطر یک هیچ بزرگ به آن جهنم رفتم و حتی ماکان و آرامش را هم توی دردسر انداختم.   به خانه که می‌رسیم با بغض به در رنگ و رو رفته نگاه می‌کنم و دلم چنگ زده می‌شود… کاش پدرم زنده بود…   ناموس و عفت و شرم را یک از خدا بی‌خبر به تاراج برده

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 14

  سرش را کمی کج می‌کند… از حالت نگاه اقیانوسی‌اش وحشت دارم و او با همان سلاح، جانم را به لبم می‌آورد.   – اون شب، اینجا، چیکار می‌کردی؟   بغض توی گلویم می‌شکند… چانه‌ام می‌لرزد و نگاه او، فاخرانه در تمام اجزای چهره‌ام می‌چرخد.     – کسی فرستاده بودت اینجا؟ خودت خواستی که بیای زیرم؟!   حالت تهوع

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 13

    – حرف می‌زنی یا بندازمت بین چند تا نره‌خر مست‌تر از خودم تا پاره‌ت کنن؟!   نگاه دخترک بیشتر می‌لرزد و امید با خشمی جنون‌وار خم می‌شود   – حرف بزن…   – تو… تو… اون… اون شب….   بی‌طاقت بازوی نحیف دخترک را چنگ می‌زند و تن لرزانش را سمت خود می‌کشد…   – من اون شب

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 12

    پلک می‌کند و توی ذهنش آن تن منحصر به فرد آن شب را تصور می‌کند… آن نگاه خاکستری رنگ جذاب را تصور می‌کند… بازی لب‌های گوشتی دخترک روی عضلات سینه‌اش تحریک کننده است…   – اسمت چیه؟!   دخترک زبانش را ماهرانه روی سینه‌ی ستبر امید می‌کشد و خمار پچ می‌زند   – هر چی تو دوست داری

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 11

  رهام که چیزی نمی‌گوید، جنون‌وار می‌ایستد و با پا ضربه‌ای به میز شیشه‌ای مقابلش می‌کوبد.   – اون دختر اون شب با من بود… نمی‌تونه نامزد داشته باشه.   از حجم جنون و دیوانگی نفس نفس می‌زند و رگ‌های شقیقه‌اش با تمام قدرت می‌کوبد.   دلش می‌خواهد فریاد بکشد آن شب، آن دختر، کسی که هنوز تجاوز کردنش را

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 10

  اخمی بین ابروهای دخترک جا خوش می‌کند و شلوارش را از پایین تخت برمی‌دارد…   – تو اون شب لنز نذاشته بودی…   دخترک همانطور که شلوار چرم مشکی‌اش را می‌پوشد سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد   – نه..   امید با جدیت نگاه می‌گیرد انار ابروی راستش را می‌خاراند   – با هم رابطه داشتیم،

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 9

    بدون اینکه پلک باز کند، جواب می‌دهد   – تو روح خشایار و دار و دسته‌ش… حال چرخیدن تو خیابونا تو این هوای گند و ندارم، همین‌جا می‌مونم.   رهام نزدیک‌تر می‌شود و او از گوشه‌ی چشم نگاهش می‌کند   – تنها می‌خوام منتظر بمونم رهام، تو برو پی کاری که بهت گفتم.   – دختره رو پیدا

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 8

    اخم بزرگی بین ابروهایش می‌نشیند…   – نگفتم، چون فسخ نیست.   رهام با گنگی علتش را می‌پرسد و اما امید بدون اینکه جوابی به سؤال پر حیرت رهام بدهد، دستور می‌دهد   – فردا می‌ریم بندر، بگو هواپیما رو آماده کنن.   می‌گوید و تماس را قطع می‌کند. باید به بندر می‌رفت و برای یار دوم وجب

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 7

    از در فرعیِ ویلای رهام خارج می‌شود و مرد قوی هیکلی که کنار خروجی منتظرش بود، خیلی سریع چتر مشکی رنگ را روی سرش می‌گیرد.   همانطور که با چشمان باریک شده سیگارش را آتش می‌زند، رو به مرد می‌پرسد.   – خبری نشده؟!   مرد صدایی صاف می‌کند و در جواب سؤال امید، با صدای آرامی می‌گوید

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 6

    کاش حسام اذیتم می‌کرد… کاش توی آن خانه‌ی چوبی می‌ماندم و زیر دست حسام جان می‌دادم.   آرامش بیشتر خودش را سمتم می‌کشد و من، یقه‌ی مانتویم را که دکمه‌هایش کنده شده، بیشتر بین مشتم می‌فشارم.   – چی شده قربونت برم؟ داری می‌ترسونی من‌و… خبر کنم مامان و؟   درست وقتی می‌خواهد بلند شود، از بین سایش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 5

    کف دستم را محکم روی گونه‌ام می‌کوبم و صدای لرزانم بالا می‌رود.   – بیدار شو آلا… بیدار شو…   هق می‌زنم و دیگر اهمیتی ندارد اگر صدایم توسط نگهبان کنار در شنیده شود… پاهایم جانی برای ادامه دادن ندارند و نفس نفس می‌زنم از حجم دردی که دارم…   نگهبان با چشمان گرد شده نگاهم می‌کند و

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 4

    بی توجه به داد و فریادهای من و فحش و ناسزاهایم، تن کریه‌ش را روی تن ظریفم تکان می‌دهد و من از درد نفسم می‌رود…   او از شدت شهوت نفرت انگیزش نفس نفس می‌زند و من نفسم بالا نمی‌آید از شدت حقارت و درد…   نمی‌دانم ثانیه‌های لعنتی چطور می‌گذرند…. نفس‌های داغ و حال به هم زن

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 3

    با چشم‌های گشاد شده، بین فضای نیمه تاریک آشپزخانه نگاهش می‌کنم و برق نگاه آبی رنگش تمام تنم را می‌لرزاند…   می‌خندد و بدون تعادل روبرویم روی زانویش می‌نشیند…   – سنجاب کوچولوی من فکر کرده می‌تونه من و بپیچونه؟   دهان باز می‌کنم چیزی بگویم و اما صدایی تولید نمی‌شود جز ناله‌ای بیچاره‌وار و او همانطور که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 2

    صداها بالاتر می‌رود و صدای حسام بین عربده‌ی مرد گم می‌شود   – اون خواهر نمک‌نشناست به خاطر این ریغو رید تو سر تا پای من؟   درگیری پیش می‌آید، این را از صداهای ناجوری که از بیرون ماشین می‌آید می‌فهمم و اما اصلاً دلم نمی‌خواهد از ماشین پیاده شوم و با آن‌ها روبرو شوم.   بالاخره صدای

ادامه مطلب ...