رمان الفبای سکوت پارت 107
_ چیزی نیست. اینبار تارخ غرید: _ پرسیدم کجایی؟ لحن تند تارخ برای بهم ریختن افرا کافی بود. جیغ زد: _ به چه حقی سرم داد میزنی؟ فکر کردی چون بیکس و کارم میتونی هر جور دلت خواست باهام حرف بزنی؟ ابروهای تارخ بال پریدند! افرا از چه چیزی حرف میزد؟ چه اتفاقی برایش رخ داده بود. بوقهای پیدرپی