رمان تارگت Archives - صفحه 27 از 31 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تارگت

رمان تارگت

رمان تارگت پارت 70

  – باشه عزیزم.. فقط راهنماییت کنم که این قفسه های جلو تازه پر شده.. واسه همین فکر می کنم مطالبی که تو می خوای تو ردیف چهارم یا پنجم باشه.. یکی دو تاشون و نگاه کنی خودت از رو تاریخشون دیگه کم کم می تونی پیدا کنی! این حرفش یعنی قرار نبود کمکی بهم بکنه و من وسط این

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 69

  نگاهی به ساعتم انداختم و با یه حساب سر انگشتی و احتساب ترافیک مسیر.. با خودم فکر کردم که اگه تا نیم ساعت دیگه کارم اینجا طول بکشه می تونم امید داشته باشم به سر وقت رسیدن.. ولی اگه نیم ساعت بشه چهل یا چهل و پنج دقیقه.. دیگه خدا به دادم برسه واسه شنیدن متلک های سمیع که

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 68

  – عجب آشغالیه سگ پدر! یعنی چی این کار؟ رفتم برگه همه بچه ها رو خوندم.. تحقیق تو از همه سخت تر بود.. حالا که اعتراض کردی یه خط دیگه هم بهش اضافه کرده؟ که چی بشه؟ اشک تو چشمام جمع شد و لبم و به دندون گرفتم.. خودم و عقب کشیدم و با تکیه به دیوار وایستادم.. –

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 67

  هرچند که بعید می دونستم تحقیق بقیه بچه ها به اندازه من احتیاج به اعتراض کردن داشته باشه.. اینو چند دقیقه بعد که استاد مشغول درس دادن یا به قول خودش رفع اشکال و مرور بعضی از درس های قبلی شد فهمیدم.. وقتی یواشکی با بقیه بچه ها برگه هامون و جا به جا کردیم و دیدم تو کل

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 66

  با دو کلمه آخرش کلاس رفت رو هوا.. صدای اعتراض دانشجوها از گوشه و کنار کلاس بلند شد.. بخش عمده اشون هم اعتراض نسبت به بدقولی استاد بود چون از اول ترم بهمون گفته بود که برای این درس لازم نیست تحقیق ارائه بدیم و حالا داشت می زد زیر حرفش! با چند ضربه دستش که روی میز کوبیده

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 65

  با لحن تند و عصبیش یه لحظه سرجام خشک شدم و بعد آروم لب زدم: – سایلنته.. گفتم تا برم برگردم خوابی! با این حرف تازه یادش افتاد سوال دومش مهمتر بود که اینبار ملایم تر پرسید: – کجا رفته بودی؟ کیسه خرید توی دستم و بالا گرفتم و گفتم: – ترشی بخرم با ناهار بخوریم! بی اهمیت به

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 64

  – معلومه! چرا انقدر تعجب کردی؟ قبلاً بهت گفته بودم دلیل اصلی بهم خوردن روابطم از سمت من.. خیانت بوده و هست! – آره ولی.. بازم خیلی عجیبه برام این مسئله.. به خاطر تو تعجب نمی کنم! تعجبم از اون.. دختراس! خب.. خب یه کم سخته درک کردنشون.. چه جوری تونستن ریسک کنن رو از دست دادن تو! یعنی..

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 63

  درین واقعاً داشت بهم ثابت می کرد که فرق داره و این شاید توی اصل ماجرا.. تغییری ایجاد نکنه ولی.. همیشه یه گوشه ذهنم باقی می مونه که تنها آدم متفاوت زندگیم.. با بدترین شکل ممکن کنارمه جوری که نمی تونم اونطوری که باید و شاید.. اونطوری که همیشه دلم می خواست.. از حضورش بهره ببرم! نمی دونم.. بالاخره

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 62

  ××××× به محض باز کردن چشمام.. اولین چیزی که از ذهنم رد شد درین بود.. حتی قبل از اینکه موقعیتم و بسنجم یا به ساعت نگاه کنم. شاید چون اون لحظه ای که داشتم می خوابیدم همه حواسم به این بود که واسه دومین بار تو چند روز گذشته شب و اینجا موند و این می تونست یه قدم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 61

  یه کم خیره خیره بهم زل زد و گفت: – منظورم این مقایسه نبود! – پس چی؟ – جایگاهی که تو توی زندگیم داری و با جایگاهی که اون داره مقایسه نکن! دلم لرزید از حرفی که به زبون آورد.. ولی باز زبونم راضی نشد که پرسید: – جایگاهی که اون داشت چی؟ – بازم فرق داره.. شاید حساس

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 60

  نگاهی به مانتوی کوتاهش انداختم و با توجه به تفاوت سایزمون خواستم بگم پیراهن من همچین فرقی هم با مانتوی خودت نداره.. ولی خب حداقلش این بود که پارچه اش لطیف تر بود و انقدر شق و رق تو تنش واینمیستاد.. حالا که اینجوری احساس راحتی می کرد منم حرفی نداشتم. در اتاق لباسم و نشونش دادم و گفتم:

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 59

  گوشی و گذاشتم رو میز و سرم و به چپ و راست تکون دادم.. کشیدن ناز این و باید کجای دلم می ذاشتم؟ فقط خدا خدا می کردم اعصابم یاری کنه و نخواد ادا اصول بیخود دربیاره! در که باز شد.. با دیدن سینی توی دستش که فقط توش یه لیوان چایی و یه قندون بود فهمیدم دلخوریش بیشتر

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 58

  با اخمای درهم زل زدم بهش.. حرفاش هیچ حسی تو وجودم ایجاد نمی کرد.. ولی خب راضی به اینکه بخواد کل زندگیش و وقف خدمت کردن به داداشاش کنه هم نبودم. با این حال.. کاری هم نمی تونستم براش انجام بدم.. نه الآن که دیگه هم پای نقشه ام وسط بود.. هم پای یه دختر دیگه ای که به

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 57

  انگار بهش برخورد با این حرفم که اخماش تو هم فرو رفت و توپید: – شما امرتون؟ – بله؟ – میران کجاست؟ – شما؟ پوف کلافه ای کشید و بدون دعوت شدن از سمت من در و باز کرد و اومد تو.. – من یلدام.. همونطور که داشت گوشه و کنار خونه دنبال میران می گشت پرسید: – معرفی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 56

  دلم سوخت براش.. یعنی کی این بلا رو سرش آورده بود؟ خواستم اینم بپرسم که یادم افتاد گفت سرش درد می کنه و چایی لازمه.. – یه کم استراحت کن.. خوب می شی.. فکر نکنم جاییت.. شکسته باشه! سرش و که تکون داد.. راه افتادم سمت در که صدام زد: – درین؟ وایستادم و برگشتم سمتش.. با همون چشمای

ادامه مطلب ...