رمان گرداب Archives - صفحه 11 از 24 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان گرداب

رمان گرداب

رمان گرداب پارت 196

    ***************************************   چرخی دور خودم زدم و با لذت مشغول تماشای وسایلی شدم که تماما با سلیقه ی خودم خریده شده بود….   بعد از مدت ها گشتن و جست و جو، بالاخره تونسته بودیم داخل یک ساختمان پزشکان بزرگ یک واحد برای سورن پیدا کنیم….   واحدی که طبقه ی سوم قرار داشت و تشکیل شده بود

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 195

      سورن هم خندید و چیزی نگفت..   کمی تو سکوت سپری شد تا اینکه دست بردم داخل کیفم و گوشیم رو دراوردم…   وارد پیجم شدم و گفتم: -سورن من اینطوری طاقت نمیارم..باید این روز خوشگل رو ثبت کنیم…   با تعجب نیم نگاهی به گوشی توی دستم انداخت و گفت: -یعنی چیکار کنیم؟!..   گوشی رو

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 194

    با کنجکاوی پوشه رو توی دستم جابجا کردم و گفتم: -اِ راستی..چیه این؟..   قبل از اینکه سورن بتونه چیزی بگه و بدون اجازه، پوشه رو باز کردم و نگاهی به داخلش انداختم….   با هر برگه ای که می خوندم چشم هام گردتر میشد و نگاهم بهت زده تر…   نمی تونستم چیزی که می خوندم رو

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 193

    اخم هام رو کشیدم توهم و گفتم: -چرا همتون میگین خوش بگذره؟..مگه کجا میرم..دارم میرم خونه ها…   البرز دستش رو توی هوا تکون داد و گفت: -باشه میرین خونه..ما هم میگیم تو خونه خوش بگذره…   من و کیان زدیم زیر خنده و کیفم رو روی شونه ام جابه جا کردم: -گمشو بیشعور..بهتون زنگ میزنم..من رفتم..  

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 192

    یک لحظه انگار قلبم از حرکت ایستاد و بعد با سرعتی باورنکردنی شروع به تپیدن کرد…   پلک هام روی هم افتاد و دست ازادم رو به سختی مشت کردم که حرکت نکنه و روی صورت یا لای موهاش نره….   نفسم رو بریده بریده فوت کردم بیرون و انگار قصد برداشتن لب هاش رو نداشت…   داغی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 191

    بغض تو گلوم نشست و نگاهم رو با حرص ازش گرفتم..   سنگینی نگاهش رو روی نیمرخم حس می کردم اما برنگشتم نگاهش کنم…   ازش خیلی ناراحت شده بودم..چه فکری درمورده من کرده بود..من اینجا داشتم از دوریش دق می کردم….   کمی بینمون سکوت برقرار شد و من تو حال و هوای خودم بودم و هی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 190

    سرش رو به تایید تکون داد و من برای اینکه مطمئن بشم، روی شماره ش زدم و وارد قسمت پیام هاش شدم….   تمام پیام هایی که از این شماره برام ارسال شده بود، جلوی چشم هام نقش بست…   همه ی اون شعرها و متن ها رو سورن می فرستاد؟..   نگاهم رو اروم اروم از گوشی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 189

    *************************************   طبق معمول، روی پله جلوی ساختمان نشسته بودم و درحال پیام دادن تو گروه واتساپمون بودم….   داشتم خبر اومدن سورن رو به بچه ها میدادم..طاقت نداشتم تا فردا صبر کنم…   همینطور که تصور می کردم خیلی خوشحال شدن و دنیز داشت غر میزد که چرا زودتر بهشون خبر ندادم تا بیان سورن رو ببینن….

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 188

    سرش رو تکون داد: -بریم داخل..خیس شدی..مریض میشی باز..   باز؟!..منظورش چی بود؟..   گنگ نگاهش کردم که بی توجه بهم دستم رو کشید و بردم سمت خونه…   در رو باز کرد و دستش رو گذاشت پشت کمرم و هولم داد داخل و گفت: -برو تو..من برم ساکمو بیارم..لباسام خیس شده..   خودم رو کشیدم عقب و

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 187

    *************************************   گوشی به دست از اتاقم رفتم بیرون و توی هال چشم چرخوندم اما مامان رو ندیدم…   بلند صداش کردم: -مامان جونم..کجایی؟..   صدای بلندش از داخل اتاقش اومد: -اینجام مامان..   -من میبرم تو حیاط..کاری داشتی صدام کن..   “باشه” ای گفت و من هم از خونه زدم بیرون و رفتم توی حیاط…   نگاهی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 186

    لبخنده ارومی زد و گفت: -دیگه مهم نبود..چند ماهی یکبار می تونستم حرف هاشون رو تحمل کنم..فقط برای احترام می رفتیم..نمی خواستم ارتباط بابات باهاشون به کل قطع بشه…..   -قربون دل مهربونت برم..   لبخند زد و چرخید طرفم و با انگشت هاش گونه ام رو نوازش کرد و با شوق گفت: -تو که به دنیا اومدی،

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 185

    بی اختیار دوباره بغض کردم و دل شکسته گفتم: -چرا مارو دوست ندارن؟!..   مامان لبخنده تلخی زد و دستم رو نوازش کرد: -با ازدواج من و پدرت موافق نبودن..به سختی و با اصرارهای زیاد پدرت حاضر شدن بیان خاستگاری..منو هم سطح خودشون نمی دونستن..از همون روزی که ازدواج کردیم، بدرفتاری هاشون شروع شد..دو سه سال اول تو

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 184

  راه افتاد و از اتاق رفت بیرون..برای اینکه حال من بد نشه، نمی خواست جلوی من حرف بزنه…   دست هام رو توی هم پیچیدم و پوست لبم رو جویدم…   حالم به قدری بد شده بود که باز هم پناه بردم به اسپری ام و چند بار تو دهنم خالی کردم…   اقاجون می دونست من حال خوبی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 183

    ***************************************   تازه از سر کار برگشته بودم و بعد از ناهار، توی اتاقم و روی تخت دراز کشیده بودم و تو چرت بودم….   زندگی به روال سابق برگشته بود و همه چیز شده بود مثل روزهایی که هنوز با سورن اشنا نشده بودیم….   همه چیز مثل گذشته بود جز من..   این حال من بود

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 182

    سورن هم گریه ش گرفته بود و صداش به وضوح می لرزید: -دو سه روز کامل گریه و التماس میکردن..حتی یادمه روز اخر پرند جیغ میکشید و خودشو میزد..به زور بردنم کمپ ترک اعتیاد….   صدای گریه ی سوگل بلندتر شد و شونه های سورن هم از گریه لرزید: -سه ماه تو کمپ بودم..هرروز پرند میومد دیدنم..گاهی خاله

ادامه مطلب ...