رمان گرداب پارت 191

5
(2)

 

 

بغض تو گلوم نشست و نگاهم رو با حرص ازش گرفتم..

 

سنگینی نگاهش رو روی نیمرخم حس می کردم اما برنگشتم نگاهش کنم…

 

ازش خیلی ناراحت شده بودم..چه فکری درمورده من کرده بود..من اینجا داشتم از دوریش دق می کردم….

 

کمی بینمون سکوت برقرار شد و من تو حال و هوای خودم بودم و هی داشتم بغضم رو قورت میدادم که اشک نشه….

 

چشم هام بسته بود که با احساس انگشت های دستش زیر چونه ام، لای پلک هام باز شد…

 

چونه ام رو توی دستش گرفت و سرم رو چرخوند سمت خودش…

 

چشم های نم دارم رو به چشم های خمارش دوختم که لبخنده محوی زد و تکرار کرد:

-ببخشید..

 

سرم رو عقب کشیدم که اجازه نداد و چونه ام رو محکم تر گرفت و گفت:

-دیگه تکرار نمیشه..

 

از لحن بامزه ش بی اختیار لبخند نشست روی لب هام و با ذوق گفت:

-خندیدی..پس دیگه اشتی؟..

 

-قهر نبودم..

 

-اما ازم ناراحت بودی..فکر نمی کردم اینقدر اذیت بشی..ببخشید…

 

سرم رو تکون دادم:

-دیگه این کارو نکن..از خودت بی خبرم نذار..

 

صورتش رو جلو اورد و نفس داغش رو فوت کرد تو صورتم و لب زد:

-قول میدم..

 

 

 

دوباره لبخند زدم که اون هم خندید و دستش رو از زیر چونه ام برداشت و دستم رو توی دستش گرفت….

 

با انگشت شصتش پشت دستم رو نوازش کرد و گفت:

-نمی دونی خودم توی چه حالی بودم..داشتم برای دیدنتون میمردم اما یه سری کار اونجا داشتم که باید حتما انجام میدادم….

 

-من درک می کنم..می دونم زندگی تو اونجاست..می دونم کلی کار عقب افتاده داری که باید انجام بدی..فقط می خوام از حالت باخبر باشم..می خوام وقتی دلم تنگ میشه بتونم باهات حرف بزنم……

 

-چشم..دیگه هیچوقت نمیذارم از هم بی خبر بمونیم..بهت قول میدم عزیزم…

 

به چشم های ذوق زده ش نگاه کردم و با لبخند سرم رو تکون دادم:

-روی قولت حساب میکنم..

 

اروم خندید و فشاری به دستم اورد که نگاهم رو به دست هامون دوختم و اهسته لب زدم:

-چند روز میمونی؟..

 

-فعلا که هستم..

 

نفسی با غصه کشیدم:

-اما گفتی فقط چند روز میمونی..

 

-کِی گفتم؟!..

 

-ظهر وقتی گفتم ساکت رو بذار توی اتاق، گفتی این چند روز رو توی سالن میمونی…

 

جواب که نداد با نگرانی نگاهش کردم و متوجه ی شیطنت ریز توی نگاهش شدم…

 

دوباره دستم رو نوازش کرد و با لبخند و شیطنت گفت:

-معلوم نیست..یه مدت میمونم..فعلا اونجا کاری ندارم..

 

با ناباوری نگاهش کردم و چشم هام گرد شد:

-واقعا؟!..

 

لبخندش پررنگ تر شد:

-واقعا..

 

 

 

با ذوق، این دفعه من دستش رو فشردم و با خوشحالی خندیدم:

-خیلی خوبه..وای خدا..

 

مهربون و با چشم هایی تب دار نگاهم کرد که یک لحظه هول شدم و خواستم دستم رو عقب بکشم که اجازه نداد و محکم گرفتش….

 

با تعجب و هول زده نگاهش کردم که سرش رو جلو کشید و توی چند سانتی صورتم نگه داشت و داغ خیره شد تو چشم هام….

 

بدون لبخند و با حالی عجیب پچ زد:

-دلم خیلی برات تنگ شده بود..

 

خشکم زده بود و نمی تونستم نگاه از چشم هاش بگیرم..

 

بی اختیار و با لحن خودش گفتم:

-منم!..

 

نگاهش رو تو چشم هام چرخوند:

-خیلی خوشحالم که الان پیشمی..این مدت انگار یه چیزی کم داشتم..پرند..حال عجیبی دارم…

 

نفس عمیقی کشیدم و جواب ندادم..نمی دونستم چی باید بگم چون خودمم حالم عجیب و غریب بود…

 

انگار قلبم اروم گرفته و به گمشده ش رسیده بود..هیچوقت اینجوری احساس راحتی و اسودگی نداشتم….

 

اون یکی دستش رو هم بلند کرد و یک طرف صورتم گذاشت…

 

پلک هام لرزید و نمی دونم برای چندمین بار بود که قلبم فرو می ریخت…

 

نفسم حبس و سینه ام سنگین شده بود..

 

انگشت هاش رو از بغل صورتم حرکت داد و برد لابه لای موهام و من قدرت هیچ حرکتی رو نداشتم…

 

سرم رو کمی جلو کشید و لب های داغش روی شقیقه ام نشست…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان هکمن

رمان هکمن 0 (0)

8 دیدگاه
دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق…
IMG 20230127 013752 8902 scaled

دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره!
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 1.7 (3)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۳ ۲۳۱۴۰۶۳۸۵

دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۲۸۲۵۳۰۴

دانلود رمان عاشک از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (1)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۳۱۵۴۲۲۵۱

دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری…
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا جون
زهرا جون
9 ماه قبل

سلام ادمین
این اکانتمه

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x