رمان گرداب

رمان گرداب پارت 31 4 (3)

5 دیدگاه
سامیار زانوش رو گذاشت روی تخت و اومد روم… پاهاش رو دو طرف بدنم گذاشت و خم شد..یه دستش رو روی پای لختم گذاشت و نوازش وار کشید بالا…. بدنم مور مور میشد و دلم هری می ریخت..بدن جفتمون داغ شده و حرارت ازش ساطع میشد…. سامیار همینطور دستش رو…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 30 5 (2)

5 دیدگاه
  دستی به صورت و موهام کشیدم و یکم آرایشم رو تمیز و تمدید کردم… موهامو ریختم روی شونه هام و دستی به بینیم کشیدم و از اتاق رفتم بیرون… تو اشپزخونه میزی که چیده بودم رو مرتب کردم و نگاهی به ساعت انداختم…نزدیک اومدنِ سامیار بود….. اروم اروم لوبیاپلویی…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 29 5 (2)

6 دیدگاه
  دست هام رو تو هم پیچیدم و نگاهی به پشت سرم انداختم و چون توقع نداشتم شاهین خان رو ببینم، به شدت جا خوردم و نفسم حبس شد….. با اون هیکل گنده و سبیل های پر و کلفتش، از همیشه ترسناک تر به نظر میرسید…. دوتا از ادم هاش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 28 4.7 (3)

1 دیدگاه
  با بالا اومدن لپتاب نگاهی به محتوای پاکت انداختم و فلش رو برداشتم و وصل کردم بهش…. فایلش رو باز کردم..فقط یدونه فیلم داخلش بود… اب دهنم رو قورت دادم و با تردید روی فیلم کلیک کردم و دوتا چشم دیگه هم قرض کردم و با دلی پر اشوب…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 27 4.7 (3)

5 دیدگاه
  پشتی کمد یه حالت کشو مانند بود که چون از گوشه ی کمد باز میشد اصلا دید نداشت و لباس ها کاملا مخفیش کرده بودن…. سامیار بی توجه به من که داشتم نگاهش می کردم، پشتی کمد رو خیلی راحت کشید سمت راست و با باز شدنش، گاوصندوق کوچیکی…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 26 5 (3)

4 دیدگاه
  ***************************************** نگاهی به ساعت انداختم و دوباره شماره ی سامیار رو گرفتم.. “دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا….” قطع کردم و از بین دندون های بهم فشرده شده ام غریدم: -زهرمار و خاموش است..درد و خاموش است… گوشی رو پرت کردم رو مبل و با یه دست چنگ…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 25 4.3 (3)

5 دیدگاه
  اخم هاش رو کمی کشید تو هم و نگاه از اینه گرفت: -نمی دونم زن داداش..به منم چیزی نگفته..فقط تاکید کرده اول مراقب شما و بعد خودم باشم…. مکث کرد و دوباره با اخم و تردید گفت: -منم خیلی نگرانم زن داداش.. اخم هام رو کشیدم تو هم: -چطور؟…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 24 4.7 (3)

1 دیدگاه
  ********************************************* “سوگل” چند بار پلک زدم و مبهوت به چشم های با محبت و لبخنده مهربونِ سامیار خیره شدم… چیزی که میدیدم رو باور نمی کردم..اینجا چیکار میکرد… الان باید پیش دوست دخترش روی تختش میبود نه اینجا روی تخت من… با این فکر اخم هام رفت تو هم…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 23 4 (5)

6 دیدگاه
  چشم هامو محکم روی هم فشردم و دست هامو مشت کردم: -من کاری به قول و قراری که گذاشتی و منو مجبور کردی قبول کنم ندارم..ادم یه مرغ میاره تو خونه اش حواسش بهش هست، مواظبشه… با بغض انگشت اشارمو سمت اتاق ها گرفتم و ادامه دادم: -بی خیاله…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 22 4.7 (3)

4 دیدگاه
  با همون ابروهای بالا رفته، دست عسل رو تو دستش فشرد و احوال پرسی کوتاهی با هم کردن… سامیار با دست به ساختمان اشاره کرد و گفت: -بریم..یکم دیگه نوبت خودمونه… تابلوی بزرگی بالای ساختمان با نوشته ی “دفتر خانه ی رسمی ثبت ازدواج و طلاق” قرار داشت… با…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 21 5 (2)

3 دیدگاه
  از پوزخندش و لحنی که پر تمسخر بود ناراحت شدم و اخم هامو کشیدم تو هم: -من همچین حرفی زدم سامیار؟..مگه ازدواج بچه بازیه که بخاطرِ این چیزا بخواد انجام بشه..چرا حرفارو می پیچونی و هر معنی که خودت میخواهی از توشون درمیاری…. یه ابروش رو انداخت بالا و…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 20 5 (3)

3 دیدگاه
  نگاهشو یه دور از بالا تا پایین روی حالت نشستنم چرخوند و خیلی محو گوشه ی لبش بالا رفت… انگار از اینکه اینجوری خودم رو به مظلومیت زده بودم خنده اش گرفته بود… روی مبل روبروم نشست و خم شد جلو و دست های تو هم قفل شده اش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 19 5 (2)

5 دیدگاه
  خودش هم سریع پیاده شد و دزدگیر ماشین رو زد و اومد پیش من که اون طرف ماشین منتظرش ایستاده بودم…. کنارم که ایستاد، ناز کردم و با چشم و ابرو به بازوش اشاره کردم و گفتم: -اجازه هست؟ بدون اینکه چیزی بگه همینطور که دستش تو جیب شلوارش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 18 5 (1)

3 دیدگاه
  گردنم اتیش گرفت..انگار یه تیکه اتیش روی گردنم گذاشتن… بی اختیار از حسی که بهم دست داد، ناله ی ارومی از ته گلوم دراومد… بلافاصله از خجالت لبمو گزیدم و با چشمای بسته سرمو روی شونه ام کج کردم… سامیار بی حرف لباشو فقط روی گردنم می فشرد و…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 17 5 (3)

11 دیدگاه
  لبخند اروم اروم از روی لبام محو شد و دستم تو هوا موند… یکه خورده خیره شده بودم بهش که سرشو روی پام جابجا کرد و جاشو درست کرد… بعد بی خیال و با چشمای بسته، دستشو بلند کرد و دستمو گرفت و گذاشت روی پیشونیش…. ابروهام رفت بالا…