رمان گرداب

رمان گرداب پارت 61 5 (2)

3 دیدگاه
  نگاهی به ساعت انداختم..یازده بود.. اخم هام رو کشیدم تو هم و منتظر نگاه کردم که در روی پاشنه چرخید و کمی بعد شاهین خان تو قاب در پیدا شد…. اخم هام بیشتر تو هم رفت که کج خندی زد و گفت: -تو هم خوابت نبرد؟.. سرم رو چپ…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 60 5 (2)

3 دیدگاه
  هنوز از شوک انداختن گوشی درنیومده بودم که پیچیدن طناب رو دور دست هام حس کردم… بُهت زده گفتم: -چیکار داری میکنی؟.. جوابی بهم نداد و طناب رو چندین بار دور دستم پیچید و بعد محکم گرده زد و وقتی خیالش راحت شد، ولم کرد… لب هام رو روی…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 59 5 (2)

8 دیدگاه
  کمی که گذشت، از حالت خوابیده دراومدم و اشک هام رو پاک کردم..با گریه و زاری نمی تونستم به ارامش برسم..باید یه کاری می کردم… گوشیم رو از روی پاتختی برداشتم و با دیدن پیامکی که برام اومده بود، دلم هری ریخت… ادرسی که فرستاده بود رو چک کردم…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 58 4.3 (4)

3 دیدگاه
  سرم رو تکون دادم و دستم رو روی صورتم کشیدم: -نمی خوام..هیچی ازش نمی خوام..همینکه نبینمش واسم کافیه..هردفعه نگاهش می کنم همه چی یادم میاد…. -اون خودش هم قربانیه سوگل..داری حرصتو سر ادم اشتباهی خالی میکنی… سرم رو چپ و راست تکون دادم: -خودش قربانیه..نباید میذاشت ما هم اینجوری…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 57 4.3 (3)

4 دیدگاه
  از دیدن لباس مشکی که تن سامیار بود، داشت خنده ام می گرفت… خدایا حکمتت رو شکر..به کجا مارو رسوندی که سامیار واسه سورن مشکی میپوشه… سری تکون دادم و نگاهم رو به عسل دوختم و گفتم: -مرخصم؟.. سرش رو تکون داد و برگه ی ترخیصِ تو دستش رو…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 56 5 (2)

4 دیدگاه
  از تشنگی زیاد بیدار شدم و غلتی تو جام زدم و چشم هام رو محکم مالیدم و کمی باز کردم… تار میدیدم اما متوجه ی سامیار شدم که با همون لباس های بیرون، لبه ی تخت نشسته بود و سرش رو بین دست هاش گرفته بود…. چشم هام رو…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 55 4.5 (2)

2 دیدگاه
  سرش رو اورد بالا و خیره تو چشم هام نگاه کرد..با اون چشم های خمار شده و شیطونش… دستش رو اروم روی شکمم کشید و سرش رو خم کرد و لب هاش رو به گوشم چسبوند: -پس بازی دوس داری.. با اینکه بهش مشکوک بودم اما از نوازش و…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 54 4.5 (4)

5 دیدگاه
  چشم هام رو با حرص بستم و با یه حرکت از جا بلند شدم… می دونستم اون هم عصبانیه و چند دقیقه دیگه از تمام حرف هاش پشیمون میشه اما نمی تونستم دیگه کوتاه بیام…. پوزخندی زدم و با جسارت نگاهش کردم و گفتم: -مجبور نیستم..همین الان از اینجا…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 53 4 (4)

9 دیدگاه
  دوباره افتاده بود رو دنده ی لجبازی و به حرف هاش فکر نمی کرد… نفس عمیقی کشیدم و با ناامیدی گفتم: -درست حرف بزن.. -فهمیدی دیگه چی باید بگی بهش؟… -نه.. بلند و محکم صدام کرد که کامل چرخیدم طرفش و با حرص گفتم: -چیه؟..چی میگی؟..چی بگم بهش؟..بگم به…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 52 3 (2)

6 دیدگاه
  لبم رو جویدم که سورن با همون صدای همیشه اروم و بمش گفت: -درسته..ممنون که این مدت حواست به همه چی بوده..می دونم که اگه کمک تو نبود، الان اینجا نبودیم..هرکاری بتونم واسه جبرانش میکنم…. سامیار با انگشت شصتش بالای ابروش رو خاروند و اروم گفت: -چاکریم..وظیفه بود… سورن…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 51 4.5 (2)

1 دیدگاه
  لبخندی به ابروهای پر پیچ و خمش زدم و تو دلم قربون صدقه اش رفتم… هرکار میکرد جذاب بود..شاید هم فقط به چشم من اینجوری بود… با سلام زیرلبی سامیار، خاله از جاش بلند شد و با ذوق چرخید طرفش و محکم بغلش کرد: -سلام خاله..خوبی پسرم؟..بهتر شدی؟… سامیار…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 50 5 (2)

6 دیدگاه
  مادرجون نفس راحتی کشید و با خنده نیم نگاهی به من انداحت و فهمید من یه کرمی ریختم… وقتی همه دوباره مشغول به کارشون شدن سامان سرش رو خم کرد طرفم و اروم گفت: -یک هفته قهر کردی که اینقدر سریع و با یه بار منت کشی خامش بشی؟..نچ…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 49 5 (1)

2 دیدگاه
  پلک محکمی زدم و لبم رو گزیدم: -چرا؟.. شونه ای بالا انداخت و دستش رو که دور کمرم بود حرکت داد و اروم کمر و پهلوم رو نوازش می کرد… دلم میخواست جیغ بزنم که زودتر ادامه بده اما اون متفکر به روبرو خیره شده بود و کمر من…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 48 5 (2)

2 دیدگاه
  نگاهم رو ازش گرفتم و سرم رو انداختم بالا: -مهم نیست.. با چشم هایی که سرخ شده بود و اخم هایی که به شدت تو هم کشیده بود، من رو برگردوند طرف خودش و با حرص گفت: -پرنسس اجازه میدی حرف بزنم یا نه؟… من هم اخم کردم و…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 47 5 (2)

3 دیدگاه
  تنم لرزید و چشم هام گرد شد..لعنتی… می دونستم این وسط یه چیزی هست..خدایا..نامزد..نامزد دیگه چیه… تند سرم رو از روی سینه اش بلند کردم و نگاهش کردم..چی میگفت… شوکه شده بودم و می خواستم بگم “یه بار دیگه تکرار کن ببینم درست شنیدم یا نه” اما نمی تونستم….…