“خدمتکار عمارت درد” پارت 32
5 دیدگاه
برای بار دوم گریه کردم من شکست خوردم منِ بی عرضه هیچ کاری نتونستم انجام بدم مارال دیگه رفته بود من الان باید چیکار میکردم تنها کاری که میکردم داد میزدم و صدای مارال گفتنم توی کل عمارت میپیچید بلند شدم که چشمم خورد به آینه حالم از…