IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 225 5 (3)

20 دیدگاه
  تو اون جو سنگین، اجساس میکردم صدای نفس زدنهام داره تو خونه میپیچه و همه اون صدارو میشنون. وقتی وسط سالن ایستادیم فقط مامان بود که حاضر شد از خودش رونمایی بکنه اما آقا رهام نه. انگار خیلی علاقه ای به دیدن ما نداشت. البته. من کاملا بهش حق…
IMG 20220519 155243 9462

رمان رسپینا پارت 85 0 (0)

11 دیدگاه
  یه هفته از اون شب گذشت و تو این هفته تمام برنامه هام اجرایی شد ، رفتم بهزیستی و اموال رو بخشیدم ، دلم واسه ی مظلومیت اون بچه ها کباب بود ، کمبود محبت موج میزد اونجا و حیف اونایی که از بچشون گذشتن و گذاشتنشون بهزیستی ،…
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 29 4.3 (3)

5 دیدگاه
  دست های ارسلان کنارش افتاد و نفس های عمیق و کش دارش را بیرون فرستاد. عرق از صورت و موهایش چکه میکرد. پلک بسته و تکیه کرده بود به ستون پشت سرش… منتظر بود حالش جا بیاید تا دوباره با قدرت بیشتری به سمت کیسه هجوم ببرد. نگاه دخترک…
InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۹۶ 5 (1)

12 دیدگاه
.     کیفمو روی شونم تنظیم کردم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت ارایشگاه این حالی نبود که من میخواستم توی روز عقد مائده حالم بد بود دلم نمی‌خواست توی روز عروسیشم حالم بد باشه دستمو به سنت ضبط بردم و توی…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 170 2.8 (5)

49 دیدگاه
  – بفرمایید؟ – آقای ملک شاهان؟ مکثی کرد و سپس گفت: – امرتون؟ – آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان دیگه درست میگم؟ امیدوار بود فکری که در سرش چرخ می‌خورد حقیقت نداشته باشد! بی انعطاف تکرار کرد – امرتون؟ اینبار افسر با لحنی که به وضوح از چند دقیقه‌ی پیش جدی تر…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 12 4.8 (4)

4 دیدگاه
  سرشو تکون داد و دوباره به مادرش نگاه کرد و جدی گفت: -میمونیم… صورت مادرش باز شد و لبخنده پهنی زد… با خوشحالی چایشو خورد و دستی به زانوش کشید و بلند شد.. لبخندی به صورت شادش زدم و تا وقتی رفت تو اتاق با نگاهم دنبالش کردم… با…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 10 1 (1)

3 دیدگاه
  اما استاد با کارهای امروزش دیگه کاملا بهم فهموند که تو درمان مقاومت میکنه واگه بخواد همکاری کنه به راحتی حل کردن یه مسئله ساده حالش خوب میشه ! با تحسین جواب داد: _ واقعا بهت افتخار میکنم دلارام مطمئن بودم یه نشونه ازش میاری و باید بگم تشخیصت…
IMG 20220519 155243 9462

رمان رسپینا پارت 84 0 (0)

6 دیدگاه
  _من ؟ نه اصلا ، شاید تو خسته شی اما من نه _منم باور کردم بلند شدم و ادامه دادم _اتاقو بچینیم کافیه چیزی نیاز نیست دیگه بلند شد که نگاهم به سر و وضعش افتاد و دوباره زدم زیر خنده ، با اون لباسا و قسمتایی از صورتش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 148 4 (4)

3 دیدگاه
  با همه اینا باید زودتر خودم و می رسوندم اونجا تا از نگرانی دربیام و واسه چند ساعتم که شده.. ذهنم از هرچی فکر و خیال ناراحت کننده اس خالی بشه.. به نظرم میران تنها کسی بود که می تونست این لطف و در حقم بکنه! هرچند که بعد…
InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۹۵ 5 (1)

8 دیدگاه
.           در ماشینو باز کردم و سوارش شدم کیفمو کنار دستم گذاشتم و کمربندمو بستم و ماشینو روشن کردم و حرکت کردم به سمت طلا فروشی دوست بابا ذهنم درگیر بود میدونستم ادمی که قلبشو پیوند بزنه احساساتش هم عوض میشه خداکنه آریا منو پس…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 27 5 (1)

1 دیدگاه
  چنگی به گونه اش زد با دست به اونگ اشاره کرد.. -چه بلایی سر بچم اوردی ارش چرا بی جون کف حموم افتاده!!؟ خندیدم.. -بچت تربیت لازم بود مامان…تو و بابا توی تربیتش کوتاهی کردین.. بازم بخواد بی احترامی کنه من می دونم بااون… بعد رفتم سمت گندم.. توی…
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 100 3 (2)

6 دیدگاه
  این بار نوبت من بود که نیشخند بزنم.. _هشت سال عاشقی ارزش یک اعتماد ساده رو نداشت؟ ارزش باورکردن دختری که دیوانه وار عاشقت بود؟ بغض لعنتی به گلوم چنگ زد و باعث شد صدام بلرزه… _چی میشد بخاطر تموم اون هشت سال هم شده یه کم صبوری میکردی…
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 28 5 (1)

8 دیدگاه
  زن چپ چپ نگاهش کرد: چطور؟ _منو دید نه بهم گیر داد نه متلک انداخت. عجیب بود! _ببین خودت کرم داریا یاسمین. _ولی مطمئنم یه چیزیش بود… ماهرخ دستش را به نرده گرفت و ایستاد. به چشمهای کنجکاو او خیره شد: آره بود. توصیه میکنم اصلا پاپیچش نشی! حداقل…
InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۹۴ 5 (1)

7 دیدگاه
.     توی دلم انگاری داشتن چراغ رنگارنگ وصل میکردن _ من واقعا ازتون ممنونم..این لطفتونو هیچوقت فراموش نمیکنم. + خواهش میکنم اسم من رستاست میتونی رستا صدام بزنی _ خیلی اسم زیبایی دارید حتما که برازندتونه. + خیلی ممنونم انشالله به دکترش خبر بدید خودش کار ها رو…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 169 4.5 (2)

29 دیدگاه
  ارسلان دندان روی هم فشرد و از دلارای جدا شد – چه مرگته؟ دستش را بالا برد دخترک را سمت خودش برگرداند و با تمام توان تکانش داد طوری که درد شدیدی در گردن دلارای پیچید _ حالت از کی بهم میخوره؟ من؟ دلارای با درد دستش را روی…