InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۳ 5 (1)

7 دیدگاه
.         به اتاقم که رسیدیم اول اون داخل شد بعدم من دلارام روی تخت نشست منم کنار دستش به صورتش نگاهی انداختم _ دلخوری ازم دلارام؟ نگاهم نکرد جوابمو نداد دستمو زیر چونه اش گذاشتم و چرخوندمش به سمت خودم اجبارش کردم به صورتم نگاه کنه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 143 4 (4)

6 دیدگاه
  واسه همین یه کم از در فاصله گرفتم و درحالیکه سعی می کردم صدام دورتر از جایی که هستم به نظر بیاد داد زدم: – مهنــــار؟ کجایی؟ خونه نیستــــی؟ خودم و یه گوشه قایم کرده بودم ولی دیدم که یهو عین برق گرفته ها برگشت سمت در و با…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 22 5 (1)

6 دیدگاه
  حدسم درست بود بابا داشت عمه سمانه رو میزد در واقع عمه سمانه خودش رو سپر یکی دیگه کرده بود.. قلبم داشت می اومد توی دهنم.. بابا انگار قصد جونش رو کرده بود رفتم جلو دستم رو بلند کردم ولب زدم : -بابا داری چکار میکنی!؟ بابا از صدای…
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 95 3.7 (3)

6 دیدگاه
  جرات پرسیدن هیچ سوالی از دکتر نداشتم که آرش پرسید؛ _حالش چطوره آقای دکتر؟ _شما پسرشون هستید؟ _بله من پسرش هستم توروخدا بگید نفس میکشه وخوب میشه! _نگران نباشید بیمارتون احیا شد و اعلائم حیاتیشون به روال عادی برگشت… نفس حبس شده ام رو بیرون دادم و زیرلب زمزمه…
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 22 5 (1)

2 دیدگاه
  نگاهش به پتو افتاد… تن دخترک سرد بود و هوای اتاق ، سردتر… یک لحظه خم شد تا پتو را روی تن او بکشد که با شنیدن صدای قدم هایی که سمت اتاق می آمد با عجله تنش را عقب کشید. سمت در رفت و تا خواست دستگیره را…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 163 5 (2)

74 دیدگاه
  نور از لا به لای پرده های شیری رنگ وارد اتاق شده بود صدای نفس های منظم ارسلان از پشت گوشش باعث چرخیدن سرش شد به پهلو دراز کشیده بود و موهایش به طرز زیبایی روی پیشانی اش ریخته بود لبخند به لب به سمتش چرخ خورد و زیر…
InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۲ 5 (1)

16 دیدگاه
.       داشتم با آقای خودم صحبت میکردم که صدای زنگ گوشی ام بلند شد و دیگر اجازه ی صحبت نداد از جیبم بیرون کشیدمش اسم کارن خود نمایی میکرد تنها رفیقی که نگه داشته بودمش! کلید سبز را فشردم و منتظر صحبتش شدم + کجایی اریا؟ لحنش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 5 3.5 (4)

2 دیدگاه
  وقتی چیز مشکوکی تو اتاقش پیدا نکردم کارمو تموم کردم تا سر و کلش پیدا نشده… نفس راحتی کشیدم و با خیال راحت وسایل رو جمع کردم و رفتم بیرون..خوب شد تا نیومد کارم تموم شد… از عکس العملش وحشت داشتم… سری به غذای روی گاز زدم و زیرشو…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 4 5 (1)

11 دیدگاه
  سری تکون داد وبا شیطنت های تموم نشدنیش گفت: _ پس قراره مخمو بخوری هعیییی اشکال نداره .. عاشقی وهزار دردسر! شروع کن عشقم من آماده ام…! پس گردنی بهش زدم و جوابشو ندادم _پرونده ی سروش میلانی سی و سه ساله افسردگی شدید با پرخاش… یه دفعه انگشتمو…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 76 3 (2)

17 دیدگاه
  ـ اگه داخل کسی نیست برم داخل . منشی نگاه گذرایی به گندمی که نگاهش می کرد انداخت و به سرعت سری تکان داد و دستی به موی بیرون زده از گوشه روسری اش کشید و از پشت میز بیرون آمد و سمت در شیشه ای رفت و در…
IMG 20220519 155243 9462

رمان رسپینا پارت 73 0 (0)

1 دیدگاه
  با رسیدن به در مدیریت نفس عمیقی کشیدم و آروم در زدم با بفرماییدی که شنیدم ، در رو باز کردم و آروم وارد شدم مدیریت منو شناخت و انگار انقدر از دستم عاصی بود که نذاشت حتی سلام کنم _به به خانوم امیری ، چه عجبی شما یه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 142 5 (3)

بدون دیدگاه
  * سر میز صبحونه نشستم و خیره به اقلامی که رو میز چیده بود و همینجوری داشت به تعدادشون اضافه می کرد با توپ پر گفتم: – بخوای بازم وقتی میام خونه ات این شکلی تدارک ببینی و خودت و تو خرج بندازی دیگه نمیاما! به جای ناراحت شدن…
InShot 20220618 131458773 1

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۱ 5 (1)

2 دیدگاه
.       تمام عکس ها رو زیر و رو کردم انقدر از چشمانم اشک جاری بود که تیشرتم را هم خیس کرده بود..! سیاهی اسمان جایش را به سفیدی داده بود پرده را کنار زدم و به باغچه ی کوچک وسط حیاط زل زدم حیاطی که گاهی خنده…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 21 5 (1)

11 دیدگاه
  -چی!!؟ نگاه خونسردی بهم کرد و گفت : -می خوام بیام ایران منم مرخصی میگیرم تنهایی درس خوندن اینجا حال نمیده. منو تو باهم اومدیم اینجا باهم از اینجا می ریم.. تعجب زده گفتم : -الاغ من کار دارم باید برم تو چکار داری دقیقا!؟ منو پس زد و…
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 94 3.7 (3)

13 دیدگاه
  نتونستم آروم بگیرم و دنبالشون نرم.. ارسلان روی زمین زانو زده بود و بهت زده به رفتن آرش نگاه میکرد… اون هم حال خوبی نداشت و با تصویری که از میدیدم ممکن اون هم از حال بره اما حال آمنه واسم مهم تر بود و بی توجه به ارسلان…