16 دیدگاه

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۲

5
(1)

.

 

 

 

داشتم با آقای خودم صحبت میکردم که صدای زنگ گوشی ام بلند شد و دیگر اجازه ی صحبت نداد

از جیبم بیرون کشیدمش

اسم کارن خود نمایی میکرد

تنها رفیقی که نگه داشته بودمش!

کلید سبز را فشردم و منتظر صحبتش شدم

+ کجایی اریا؟

لحنش لحن همیشگی نبود

کمی نگران شدم

_ مشهدم کارن..چرا؟چیزی شده؟

در گفتن حرفش مردد بود

_ چیشده کارن؟

چرا چیزی نمیگی؟

من من کنان به حرف آمد

توپش پر بود

+ دلوین داره عقد می‌کنه تو مشهدی؟

رفتی مشهد که چی؟

من چی شنیدم؟

کارن چه می گفت؟

دلوین؟

دلوین من داشت عقد میکرد و من بیخبر بودم؟

قلبم تیری کشید

مراعات قلب مرا نکرد که این چنین گفت؟

وقت،وقت سکوت و درد کشیدن نبود

باید میگفتم هر آنچه که نگفتم..

_ نذار این عقد سر بگیره کارن

نذار..

صدای کلافه اش را می شنیدم

گوشی را از کنار گوشم فاصله دادم و قطعش کردم..

تیر بدی که توی قلبم کشید حالم را داغون کرد..

با آخ بدی زمین افتادم و بعد هم سیاهی مطلق..

 

(دلوین)

دلم شور عجیبی میزد

حال بدی داشتم

ساعت یک ظهر بود

مامان علی رو دعوت کرده بود..

با خستگی زیاد به در خانه رسیدیم

شک نداشتم که علی فهمیده حالم بد است..

به در خانه رسیدیم در را باز کردم

برای صحنه سازی مجبور به لبخند بودم

لبخندی زدم و به صورتش نگاه کردم

_ مرسی علی..خیلی خوش گذشت

چشمکی زدم و از ماشینش پیاده شدم

بعد هم به طرف در رفتم و زنگ را فشردم

صدای خوشحال فندق رو میفهمیدم که اومدم اومدم میکرد..

علی هم پیاده شد و با دسته گل کنار من ایستاد

نیکا در را که باز کرد به بغل کشیدمش

نیکا: کجا بودی خاله؟

دلم برات تنگ شده بود

سرش را به عقب بردم و به صورتش نگاه کردم

_ منم دلم برات تنگ شده بود عمر من..

پس از من نوبت علی بود که نیکا رو به بغل بگیره..

اول از همه وارد خونه شدم و بعد از من هم نیکا و علی

صدایم را در سر انداختم

_سلااااام اهالی خونه ما اومدیمم

صدای مامان از آشپز خونه میومد..

مامان: خوش اومدین مادر بشینین ما هم الان میایم

علی نشست و من هم کنارش جا گرفتم

خاله و دلارام و مامان همراه از آشپز خونه بیرون اومدن

سلامی به همه کردم و دست دلارام را به زور گرفتم و به اتاقم بردمش

دلم نمیخواست دلارام ازم شکار باشه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
برف
برف
1 سال قبل

عه این یکی اومد پس دوباره مینویسم.همیشه فکر میکردم تنفر عمیق از خود شخصیت اصلی داستان از غیر ممکن ها باشه که ممکن شد.شاید دلوین دلیل دیگه ای هم برای کاراش داره ولی در هر صورت….دختره ی بوووووق بوووووق بووووووق و همچنان بوووووووق😂 این همه مسخره بازی در اورد با احساسات دو نفر بازی کرد بعد سر نماز گریه میکنه میگه چه گناهی کرده که تاوانش اینه😐فحشایی که اون عروسک بچه هه تو برنامه مهمونی میداد به شدت به حس و حال این چند قسمت میخوره😂

برف
برف
1 سال قبل

چرا هرکاری میکنم نظر من ارسال نمیشه

سپیده
سپیده
پاسخ به  برف
1 سال قبل

ارسال میشه ولی باید بمونی تا ادمین تایید کنه

برف
برف
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

اونکه آره.نمیدونم چرا ارسال دیدگاه رو هرچی میزدم عمل نمیکرد که درست شد

Koosr
Koosr
1 سال قبل

نویسنده جون
هرکی دوس داری
آریا یه تار موهاش هم کم نشه
اوخی دلم خعلی واسه بچم سوخت
یکم جو را و یکم طولانیش کن
لطفاااااااااااااااااااااااااااااا🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🥲🥲🥲🥲🥲

ثنا
ثنا
1 سال قبل

می خواستم اگه میشه هیجانی تر بشه

ثنا
ثنا
1 سال قبل

نه این که خدایی نکرده جسارت کنمااا نه اصلا

ثنا
ثنا
1 سال قبل

یکم هیجانی اش کن بعد داره یکم خسته کننده میشه

سپیده
سپیده
1 سال قبل

محدثه میگم تو گفته بودی این رمان واقعیه تو توی رمان نیستی😂😂😂

محدثه
محدثه
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

نه🥺

سپیده
سپیده
پاسخ به  محدثه
1 سال قبل

حیف شد😂

Maryam
Maryam
1 سال قبل

این دیگه چه رمانیه.جاهای که میرن خرید و گردش و کافه طولانی و بی کیفیت.اونجایی که باید کیفیت داشته باشه کوتاهه.

kimia majd
kimia majd
1 سال قبل

محدثه جون بنظرت خیلی کم نیست 😂🌈

mahsa
پاسخ به  kimia majd
1 سال قبل

راس میگه تورو خدا یه پارت دیگه بزار🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺

سپیده
سپیده
پاسخ به  mahsa
1 سال قبل

عه وا😂😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  kimia majd
1 سال قبل

بابا محدثه ک روزی ۲ پارت میزاره

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x