رمان آرزوی عروسک پارت 94

3.7
(3)

 

نتونستم آروم بگیرم و دنبالشون نرم.. ارسلان روی زمین زانو زده بود و بهت زده به رفتن آرش نگاه میکرد…
اون هم حال خوبی نداشت و با تصویری که از میدیدم ممکن اون هم از حال بره اما حال آمنه واسم مهم تر بود و بی توجه به ارسلان دنبالشون رفتم…

ماشین آرش از در زد بیرون و قبل ازاینکه بره فوراخودمو بهش رسوندم و صندلی عقب کنار آمنه نشستم…
واسم مهم نبود اگه آرش بهم گیر بده یا سرم داد بکشه و نخواد همراهشون برم…
اما انگار اصلا توی اون دنیا نبود و برعکس تصورم با استرس و چشم های نمزده گفت:

_سارا؟ تورو خدا نفسشو چک کن.. ببین نفس میکشه؟
هول شده بودم.. انگار بلدنبودم وبه یاد نداشتم نفس رو چطوری باید چک کنن!
فقط گوشمو به بینیش نزدیک کردم و بخاطر استرس زیادم نمیتونستم چیزی رو حس کنم اما واسه اینکه آرش هول نکنه گفتم:

_آره نفس میکشه.. نگران نباش.. انشاالله چیزی نیست.. خوب میشه.. آروم باش!
باتموم وجودش به ماشین گاز میداد و همه ی مهارتش رو برای رد کردن ترافیک لعنتی به کار گرفته بود…
_الان میرسیم.. الان میریم دکتر.. یه کم دیگه میرسیم.. نفس میکشه سارا؟

من نفسی رو حس نمیکردم.. شایدم بخاطر ترسم بود وحتی نفس کشیدن خودمم از کنترلم خارج بود اما اگه راستشو میگفتم ممکن بود با اون همه سرعت و ویراژی که میرفت هممون رو به کشتن بده!
_آره.. بهت میگم نگران نباش.. حواست به رانندگیت باشه من حواسم بهش هست…

به صورت رنگ پریده مظلومش.. به چشم های بسته اش نگاه کردم و قطره اشکم روی صورتش چکید…
سرمو خم کردم و کنار گوشش آروم زمزمه کردم:
_توروخدا بیدارشو.. آرش بدون شما میمیره.. بخاطر پسرت هم شده چشماتو بازکن.. خواهش میکنم!

چند دقیقه بعد به بیمارستان رسیدیم و ماشین به سرعت توی حیاط بیمارستان پچیده شد وصدای جیغ لاستیک ها توجه همه رو به خودش جلب کرد…
بدون اینکه ماشینو خاموش کنه پیاده شد و مادرشو بغل کرد وبه طرف اورژانس دوید…

جرات پیاده شدن نداشتم.. دلم نمیخواست هیچ خبر بدی رو بشنوم!
فقط با گریه به آرش که اسفند روی آتش شده بود نگاه میکردم…
_خانوم؟ چرا ماشین رو اینجا گذاشتید؟ این چه طرز وارد شدن به محیط بیمارستانه؟ فورا ماشین رو جابجا کنید سر راه بقیه رو هم گرفتید!

باصدای مردی نگهبان به خودم اومدم… رانندگی بلد بودم اما اون لحظه همه چیز رو فراموش کرده بودم!
_معذرت میخوام.. مریض اورژانسی داشتیم.. یه کم دیگه میان و ماشین رو…..
با بداخلاقی حرفمو قطع کرد وگفت:

_همه اینجا مریض هستن خانوم همین الان ماشینو جابجا کنید…
حوصله ی بحث کردن باهاش رو نداشتم و واسه اینکه ساکتش کنم حرفشو قطع کردم وبا پرخاش گفتم:

_خیلی خب بسه! الان جابجا میکنم..
باپاهای لرزون رفتم پشت فرمون نشستم و با سلام وصلوات ماشینو بیرون بیمارستان پارک کردم و قفلش کردم و به طرف اورژانس رفتم…
باچشم دنبال آرش گشتم که پشت در اتاق بسته پیداش کردم…

درحالی که زیرلب ذکرمیگفتم بهش نزدیک شدم وبا دیدن گریه های شدیدش شوکه شدم..
_آرش؟
به طرفم برگشت و با همون گریه گفت:
_خیلی نامردی سارا گفتی نفس میکشه، خیلی نامردی!
_یعنی چی؟ چی شده؟

باحالت پریشان وزار و به داخل اتاق اشاره کردو گفت:
_دارن احیاش میکنن! نمیذارن برم پیشش!
_یاامام حسین…!
سرمو به شیشه چسبوندم و سعی کردم چیزی ببینم اما چندتا دکتر وپرستار دور تختش بودن و نمیتونستم ببینمش!

باصدای آرش نگاهمو از شیشه گرفتم و به طرفش برگشتم…
_اگه چیزیش بشه من میمیرم!
به چشم های به خون نشسته و گریانش نگاه کردم وگفتم؛
_خدانکنه.. به خدا توکل کن.. توروخدا اینجوری گریه نکن… من مطمئنم که خبر خوب واسمون میارن!

یه دفعه دست هامو گرفت و با بغض گفت:
_تو قلبت پاکه.. معصومی.. خدا دعای تورو قبول میکنه.. میشه واسه مامان دعا کنی؟
بی اراده و بدون فکرکردن به حرف هام گفتم:
_توهم قلبت پاکه قربونت برم.. خدای من وتو یکیه…
در اتاق باز شد و جفتمون حراسون به طرف دکتر رفتیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
1 سال قبل

😒😒😒😒😒

mahsa
پاسخ به  پ ا
1 سال قبل

.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط mahsa
Tamana
1 سال قبل

😐مگه انقدر راحت آدم میمیره

رویا
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

عاره والا غم دیدم در حد خود خدا … هنوز زنده ام 😑😑رو چه حسابی اینقده سریع باید یه نفر دیپورت بشه اون دنیا!!!😐💔

Heli
Heli
پاسخ به  رویا
1 سال قبل

خب این مریض بود

Tamana
پاسخ به  Heli
1 سال قبل

👍

Tamana
پاسخ به  رویا
1 سال قبل

😓🤦‍♀️

anisa
anisa
1 سال قبل

فاطمههههه تو رو خدااااات ی یکی دیگه بزار

mahshid
1 سال قبل

زهرمارر
چرا دقیقا وسط هیجان رمانو تموم میکنی نویسنده
خدا بگم چیکارت نکنه ایشالا

mahsa
پاسخ به  mahshid
1 سال قبل

اوااااااااااا😶😐

mahsa
1 سال قبل

راس میگیم بخدا چرا اخه؟😕

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
1 سال قبل

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی توروخدا جای حساس تموم شد
بابا به امام حسین قسمت میدیم یکم زیاد بنویس خب
رمانت خیلیییی خوبه ولی با این پارتای کم ادم دق میکنه پلیززززز زیاد بنویس
و جای حساس تموم نکن اونموقع ادم دلش میخواد خفت کنه رمان جذاب نمیشه ممنونمممم 😁❤

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

ننننننننههههه چرا جای حساس تموم شد

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x