رمان مانلی پارت 19
#پارت_19 •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نریمان که از این بحثهای همیشهگی خسته شده بود نچی کشیده و گفت: تو هم دیگه شورش رو در آوردی نامی. یکدفعه بعد از چندسال برگشتی تو زندگی دختره داری اختیارش رو میگیری دستت انتظار داری مطیع و حرف گوش کن هرچی میگی بگه چشم؟ از آینه نگاه تندی به صورت نریمان انداخت. _تو یکی دهنت