4 دیدگاه

رمان مانلی پارت 13

4.1
(23)

#پارت_13

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

دستی به صورتش کشید و سکوت کرد.

_باشه بیا بی‌خیال این بحث بشیم.

فردا کلاس داری؟

 

متفکرانه چشمی چرخاندم.

_آره چطور مگه؟

 

بی‌مکث جواب داد: تا چه ساعتی؟

 

لپ‌هایم را باد کردم.

_تا ساعت چهار. بعدش هم قراره با بچه‌های دانشکده بریم بیرون یه هفته‌ست برنامه‌ش رو ریختیم ولی هی کنسل شد ایندفعه دیگه…

 

کف دستش را بالا گرفت.

_باشه فهمیدم. بلند شو بریم سر میز همه منتظر ما هستن.

 

شانه‌ای بالا انداختم و پشت سرش به راه افتادم.

 

برایم عجیب بود چرا یکدفعه به سرش زده بود که جاسوسی زندگی مرا بکند!

 

روی صندلی نشستم و نامی صندلی کنارم را عقب کشید.

 

نشست و دیس برنج را به سمتم گرفت.

 

زیر چشمی به مامان که حواسش نبود نگاه کردم و سریع برنج کشیدم.

 

اگر احساس صمیمیت نامی را با من می‌دید پوست از سرم می‌کند!

 

قبل از این که دوباره به سرش بزند و چیزی تعارفم کند تند تند بشقابم را پر از گوشت و سالاد کردم و شروع به بلعیدن غذا کردم.

 

نامی چند لحظه با تعجب به عجله‌ام نگاه کرد و بعد به آرامی مشغول خوردن غذایش شد.

 

بعد از خوردن غذا همراه دخترها وارد آشپزخانه شدم تا دوباره گیر امر و نهی‌های نامی نیفتم.

 

در کودکی رابطه‌ی خیلی خوبی با یکدیگر داشتیم همیشه هوایم را داشت و اجازه نمی‌داد کسی نازک‌تر از گل به من بگوید.

 

حتی میان دعواهای من و سیما هم همیشه طرف مرا می‌گرفت ولی از یک جایی به بعد کم کم رابطه‌مان کم شد و شکاف بزرگی میانمان افتاد.

 

مامان اجازه نمی‌داد زیاد با پسرها تنها بمانیم و نامی هم مشغول درس و کار و بارش بود.

یا شاید هم به‌قول نریمان مشکل از جای دیگری بود.

 

انگار این فاصله تاثیری روی او نداشت و همچنان مثل گذشته رفتار می‌کرد درست برعکس من که حسابی معذب بودم.

 

مامان زهره اگر رفتارش را می‌دید حسابی گوشم را می‌کشید.

 

در نگاه او تنها پسری که حق داشتم کنارش بیش از حد احساس راحتی کنم پسر برادرش باربد بود. آن هم برای این که شیر مادرش را خورده بودم و به قول خودشان خواهر و برادر رضاعی به حساب می‌آمدیم!

 

مشغول فکر کردن بودم که فرشته ضربه‌ای به بازویم کوبید.

_خوب به بهونه‌ی اون خرطومت از ظرف شستن در رفتیا. این رو میزنم به حسابت.

 

سیما چشمی چرخاند.

_از بچه‌گی همین‌جوری لوس و ناز نازی بود و ما باید جورش رو می‌کشیدیم.

 

شانه‌ای بالا انداختم.

_نازکش داشتم… حرص نخور ظرفت رو بشور مهندس.

 

فرشته خندید و سیما ابرویی بالا انداخت.

_توروخدا تو با اون رشته‌ت داری منو مسخره می‌کنی؟ خوبه همه می‌دونن از بس خنگی جایی قبول نشدی تهش مجبور شدی بری پی گل بازی.‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 5 (2)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
11 ماه قبل

ندا جان موفق باشی‌♥️
عاشق رمانت شدم🙂😇

بی نام
بی نام
11 ماه قبل

وای توروخدااتفاق بدی نیفته بس که همه ی رمانا شده استرس من شباهم خواب بدمیبینم دوست دارم نامی به مانلی برسه

🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

گشنگه 🙃

‌آتی
‌آتی
11 ماه قبل

افرین ادامه بده🙂✨

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x