رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت آخر11 ماه پیش11 دیدگاه نگاهی به نورهان انداختم. وقتی اینطور بی حوصله و خسته خودش رو مینداخت تو آغوشم یعنی دلش میخواست بخوابه خصوصا اینکه شکمش پر شده بود.…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 2111 ماه پیشبدون دیدگاه عقب رفت و بهم خیره شد. یه زن مسن بود با لباسهای ساده و تناژ تاریک. براندازم کرد درحالی که بی نهایت خسته بودم و…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 2012 ماه پیش2 دیدگاه کاملا مشخص بود از دیدنم جاخورده. خصوصا وقتی منو با اون حالت پریشون و بهم ریخته دید. سری تکون داوم و بی مقدمه پرسیدم: …
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 1912 ماه پیش4 دیدگاه از خونه دور شده بودم اما نه خیلی.سرم رو گذاشته بودم رو فرمون و بیصدا اشک می ریختم. آخه باید کجا میرفتم !؟ باید به کی…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 1812 ماه پیش7 دیدگاه در لحظه دچار چنان سردردی شدم که احساس میکردم تمام رگهای سرم درحال انفجار هستن! من با این آشفته حتلی چه جوری سر میکردم آخه؟ اینها به کنار…اینهمه…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 171 سال پیش5 دیدگاه راستش همونطور که گفتم اولش تنم از سوالش لرزید ولی بعد وقتی حرف زد به این فکر کردم که شاید مردها هم مثل ما زنها گاهی…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 161 سال پیش2 دیدگاه دلم میخواست تا وقتی حال و اعصابم میزون نشده نرم خونه اما نشد. بهار و نورهان آرامشم بودن و از این آرامش به کی پناه میبردم که باهاش…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 151 سال پیش6 دیدگاه واسه پس گرفتن چیزایی که داشتم و ازم گرفته بودن حاضر بودم دست به هر کاری بزنم! هر کاری ! نمیتونستم مثل شکست خورده ها از اون زندگی…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 141 سال پیش8 دیدگاه از اونجایی که از حرفهای پسره به بهار متوجه شده بودم قصد داره برده تهران، به این نتیجه رسیدم زمان کافی ندارم و نمیتونم صحبت با اون زن رو…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 131 سال پیش6 دیدگاه من دلم نمیخواست آدمای توی گذشته مون زندگی خوب الانمون رو بهم بریزن واسه همین زل زدم تو چشمهاش و گفتم: -سند رو بهش بده! سرش رو به طرفین…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 121 سال پیش2 دیدگاه تو فرصتی که نیما حموم بود اول یه سری به نورهان زدم و بعدهم چون مَشت خواب بود برگشتم تو آشپزخونه که میز ناهار رو بچینم. بشقابها، ظرف سالاد…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 111 سال پیش12 دیدگاه درحالی که دکمه های پیرهنشو یکی یکی وا میکرد تا در کمتر از چندثانیه مثل پسرش خونه زو تبدیل کنه بازار شام ، خندید و گفت: -باشه از این…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 101 سال پیش3 دیدگاه موند و بهم خیره شد و من نمی فهمیدم از این خیره شدن چه چیزی به دست میاورد. منی که همه جوره بهش فهمونده بودم دلم نمیخواد اینجا ببینمش.…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 91 سال پیش7 دیدگاه از گوشه چشم نگاهی به نیما که همچنان سگرمه هاش توی هم بودن انداختم. نمیدونستم میشه باهاش حرف زد و ازش خواهش کرد یا چی؟! ولی چون چاره ی…
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 81 سال پیش2 دیدگاه اول خونه ی عمو رفتیم تا نورهان رو از زن عمو بگیریم. نورهانی که این روزها کمتر منو می دید و فکر کنم کم کم داشت به این باور…