رمان دلارای پارت 35
4 دیدگاه
ماشینش را مقابل خانه پارک کرد و زنگ در را زد خدمتکار با دیدنش در را باز کرد و جلو آمد کتش را گرفت و توضیح داد : _ مهراوه خانم گفتن اومدید خبرشون کنم مادرش احتمالا قصد داشت مثل گذشته سفارش کند تا آلپارسلان مقابل مهمان ها با پدرش…