رمان دلارای پارت 34

3
(2)

ارسلان سیبی از ظرف میوه برداشت و متفکر گاز زد

کم‌کم به یاد آورد دخترک چرا روز آخر رهایش کرده بود

در این چند روز آنقدر کارها مشغولش کرده بود که فراموش شده بود

قبل ازینکه بتواند حرفی بزند دلارای گرفته زمرمه کرد :

_ ازت متنفرم…

الپ‌ارسلان سیبش را فرو داد و پوزخند زد :

_ اینو که قبلا هم گفتی دخترحاجی ، حرف جدید بزن

صدای بوق های پشت سرهم که در گوشش پیچید کلافه موبایل را روی کاناپه پرتاب کرد و با چشمان بسته سرش را عقب برد اما انگار موبایلش قصد نداشت راحتش بگذارد که دوباره لرزید

زیرلب غر زد و بدون اینکه به صفحه نگاه کند تماس را وصل کرد :

_ این بچه بازیا از سن من گذشته دخترجون رو اعصابم بری درست می‌پیچونمت

صدای حاج‌خانم بهت زده بود :

_ آلپ‌ارسلان چی میگی مادر با منی؟

چشمانش را باز کرد و موهایش را چنگ زد

نگاهی به صفحه موبایل انداخت

شماره ی خانه ‌ی پدری‌اش بود

همان خانه ای که از خانه‌ی هر غریبه ای غریبه تر بود ….

بی حوصله گفت :

_ نه مامان اشتباه شد

_ با کی بودی آخه؟ چرا تهدید میکنی پسرم؟ بعضی وقتا میترسونی منو آلپ ارسلان

نمی‌خواست با پیرزن بد شود اما ناخواسته پوزخند زد :

_ من عادت کردم بقیه ازم بترسن

مادرش که سکوت کرد کلافه زبانش را گاز گرفت

در دل برای دلارای و حاجی و حتی هنگامه خط و نشان کشید

اعصابش را بهم ریخته بودند و حال دیواری کوتاه تر از مادرش پیدا نکرده بود

_ بیخیال حاج خانوم کاری داشتی زنگ زدی؟

_ باید حتما کاری داشته باشم که با پسرم حرف بزنم؟

_ تا امروز که اینطور بوده

زن اه کشید :

_ تلخی آلپ‌ارسلان تلخ
کاری نداشتم ، می‌خواستم حالت رو بپرسم و بگم اگر میتونی شام بیا خونه ، بابات مهمون داره

_ پس از اول همینو بگو که حاجیتون خواسته

_ توروخدا این بحث قدیمی رو باز نکن آلپ‌ارسلان

_ بحثی نیست من سال هاست حرفی با شما ندارم

صدای زن غمگین شد :

_ اینطوری نگو آلپ‌ارسلان

_باشه فراموشش کن

_ دوست خانوادگیه
از کدورتا خبر دارن اگر نیای فقط آبروی حاجی میره و بیشتر به شایعه ها دامن میزنی

ناخواسته با تمسخر خندید :

_ این خاله زنک بازیاتون تمومی نداره نه؟!

زیرلب با حرص ادامه داد :

_ آبروی حاجی ، آبروی حاجی
ای ریدم تو این آبروی حاجی

مادرش از پشت تلفن روی صورتش کوبید :

_ ای خدا مرگم بده
برو قطع کن مادر از تو خیری به ما نمی‌رسه نخواستیم
تو فامیل همه فهمیدن تو تره هم برای حرف ما خورد نمیکنی حاج فرهمند هم روش

ابروی ارسلان بالا پرید :

_ حاج فرهمند؟! تنهاست یا با خانواده؟

صورت دختری با موهای مشکی و صورت ساده جلوی چشمانش آمد که چند دقیقه قبل بارها و بارها تکرار کرده بود از او نفرت دارد

صدای حاج خانوم امیدوار شد :

_ آره هستن ، اتفاقا پسراش هم سن و سالتن حوصلت سر نمیره

ارسلان خندید :

_ حیف با پسرا حال نمیکنم وگرنه دوست داشتم تو این موردم واسه حاجیتون داستان درست کنم

مادرش منظورش را نفهمید :

_ یعنی چی مادر؟ میای؟

_ معلوم نیست شاید

_ الپ‌ارسلان اگر…

_ کارام جور بشه شب میام جورم نشه هرچی اصرار کنی فایده نداره پس خودتو خسته نکن
کار نداری؟ فعلا

منتظر خداحافظی نماند و تماس را قطع کرد

برنامه اش خالی نبود
هزار جور کار روی سرش ریخته بود طوری که اگر نمیفهمید مهمان های خانه پدری اش وه کسانی هستند شاید حالا حالاها هوس سر زدن نمی‌کرد

با خودش فکر کرد یکی دو ساعت چیزی را عوض نمیکند

به دلارای فکر کرد

دختری که تنها یک شب مهمان تختش بود و همانم خوب پیش نرفت

حوصله ی بازی هایش را نداشت و در عین حال دلش برای سربه سر گذاشتن و گوشمالی دادن دخترک تنگ شده بود

از جا بلند شد و سمت حمام رفت
تصمیمش را گرفت
شب را مهمان خانه‌ی پدری اش بود

زیر دوش آب ایستاد و خبر نداشت امشب جز کسانی که انتظارش را دارند شخص دیگری هم دعوت شده است…

کسی که ارسلان از او بیش از همه نفرت داشت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
***
***
2 سال قبل

آهاالان اومدمرسی

***
***
2 سال قبل

پارت جدیدو نمی زارید ازوقتش گذشت که🥱

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x