IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 197 5 (1)

8 دیدگاه
  گرمی دستش با پوست صاف و لطیف بدنم وسوسه انگیز و در عین حال نفس گیر بود. آب دهنم رو قورت دادم و بدون خم کردن سرم نگاهی به دستش که تقریبا تا وسط پام رسیده بود انداختم. اگه لمسم میکرد سست میشدم و خر پس قبل از اینکه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 196 4 (2)

10 دیدگاه
  این جواب بی رحمانه اش چنان کفریم کرد که یه آن فراموش کردم احتمالا پنهونی اینجاست و با بالا بردن صدام گفتم: -خیلی پستی شهرام…خیلی…. چیزی نگفت.انگشتشو زیر بینیش کشید و گفت: -هر حرفی پیش اومد دلیل زدنش خودت بودی! انکشتامو مشت کردم و گفتم: -آره مقصر همچی منم…اصلا..درست…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 195 5 (2)

9 دیدگاه
  خسته و زار دست دراز کردم و یه حوله سفید از آویز برداشتم و دور تن سرد و خیسم پیچوندمش. دستی لای موهای خیسم کشیدم و با بالا کشبدم دماغم سر دوش رو کج کردم اما همینکه چرخیدم که از اونجا برم بیرون با شهرامی چشم تو چشم شدم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 194 3 (2)

9 دیدگاه
  گه گاهی سنگینی نگاه های آقا رهام رو روی خودم احساس میکردم. با یک یه سوال گنده روی پیشونیش،تماشام میکرد! دست خودم بود دلم نمیخواست ناهار رو کنارشون بخورم اما از اونجایی که از وقتی اومده بودم از اتاق نزده بودم بیرون، ملکه امر کرده بودن باید باشم! به…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 193 0 (0)

10 دیدگاه
  اولینبار بود از مامان خجالت کشیدم چون میدونستم رو گردنم پر از خونمردگی هاییه که حاصل روابط متعدد این‌چند روز تو خونه ی شهرام بود. یا شاید هم بهتر بود بگم حاصل کرم ریختنهای خودم وگرنه آقا همیشه مخالف این بود حتی من کنارش توی اتاق خوابش باشم! هه!…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 192 5 (1)

3 دیدگاه
  انگشتمو روی زنگ گذاشتم و آهسته فشردمش. تهش رسیدم به همین خونه با احساس پررنگی که هر چند دقیقه یکبار ناقوس پشیمونی و ندامت رو تو وجودم به صدا در درمیاورد! صدایی که با تشر بهم نهیب میزد: “آل ببرت شیواااای نادون! قهر کردی و رفتی کدوم جهنم! جهنم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 191 3.7 (3)

9 دیدگاه
  دستم رو از پشت گرفت و نگه داشت. سرمو چرخوندم سمتش و زل زدم به صورتش. به چشمهای لعنتیش. به چشمهایی که این روزها عجیب فکر میکردم دلیل آرامشم هستن. قلبم تند تند میزد و ریتم نفهسام غیر عادی و سریع تر از معمول شده بود. تحملش رو نداشتم.…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 190 3 (2)

6 دیدگاه
  در کمد باز شد و سایه ی قامت شهرام نمایان! هیچ واکنشی از خودم نشون ندادم. هنور هم نگاهم خیره به رو به رو بود و دستهام به دور پاهای جمع شده ام حلقه. دلم ازش پُر شده بود. و این دل پر حتی اجازه نمیداد چشمهام نگاهش کنن.…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 189 5 (1)

10 دیدگاه
  آقا رهام رفت اما ژینوس نه! صدای قدمهاش و نزدیک شدنش به اتاق رو میشنیدم اما هیچ کاری ازم برنمیومد جز اینکه عین یه موش بزدل توی همون کمد بمونم تا وقتی خانم خانمها عزم رفتن از اینجارو بکنن. لای در کمد رو کمی وا کردم و پنهونی دیدش…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 188 5 (1)

5 دیدگاه
  عین کسی که زانوی غم بغل گرفته باشه تو تاریکی کمد نشسته بودم و حتی نفس کشیدنمم با احتیاط بود. حرف هاشون رو میشنیدم اما فقط وقخی که به اتاق نزدیک میشدن. آقا رهام از شهرام پرسید: -مهمون داشتی !؟ نمیدونم چرا سوالش ضربان قلب منو بالا برد. همش…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 187 5 (1)

6 دیدگاه
  من باز بلند بلند خندیدم و اون از روی صندلی بلندشد و به سمتم اومد. عه عه! مثل اینکه همچی رو جدی گرفته بود. کف دستهامو به صورت حائل مابین خودمون نگه داشتم و بعد گفتم: -شوخی بود…به جون خودت شوخی بود… ولی انگار واسه اون شوخی نبود. دوتا…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 186 4.5 (2)

8 دیدگاه
  دست و صورتم رو خشک کردم و قدم زنان به سمت آشپزخونه رفتم. پشت صندلی نشسته بود ودرحالی که تلفنی با امیر صحبت میکرد آروم و سر حوصله وقتهایی که فقط حرف گوش میکرد چایی میخورد. موهام رو پشت گوش جمع نگه داشتم و نگاهی به میز انداختم. چرا…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 185 4.5 (2)

14 دیدگاه
  سوالم دهنش رو بست هر چند اون آدمی نبود که با این چیزا از رو بره. کسی که به خددش حق میده با یه زن خیابونی بخوابه چطور ممکنه احساس شرم داشته باشه !؟ مادرش که اصولا استاد دخالت تو کارها و زندگی ما بود اومد سمتمون و رو…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 184 5 (2)

6 دیدگاه
  هیچی نگفتم و فقط تماشاش کردم. آخه چی داشتم که به آدمی مثل اون بگم !؟ به آدمی که حالم از دیدنش بهم میخورد. آدمی که از وقتی پا توی زندگیم گذاشت یه روز خوش نتونستم داشته باشم. دریغ…دریغ…دریغ از حتی یک لحظه آرامش! دستهامو دوباره با عصبانیت تکون…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 183 5 (1)

17 دیدگاه
  مگه میشه یه نفر و بغل کنی و دردها و غصه هات از یادت برن !؟ اصلا مگه میشه کنار یه نفر باشی وبازهم دلت واسش تنگ بشه!؟ دلم واسش تنگ بود حتی حالا که سرم روی سینه اش بود ودستهام دور تن برومند و گرمش حلقه. میدونستم این…