(حال)
یک هفته بعد….
دیگه کم کم موقع فارق شدنم بود و نمیتونستم تکون بخورم
با هر لگد بچها قلبم هم محکم تو سینه م میکوبید و ترسم بیشتر میشد که نکنه موقع زایمان بمیرم و بچهامو نبینم
ولی بازم خیالم راحت بود اگرم بمیرم علی میدونه که بچه ای در کار هست و ازشون نگه داری میکنه
میخاستم قبل رفتنم به بیمارستان به اقا محسن همه چیو بگم تا بدون حق الناس برم اتاق عمل
بهش زنگ زده بودم و قرار بود یه جا بشینیم بخاطر وضعیتم پس یه پارم بغل محله رو انتخاب کردیم
اماده شدم و اژانس گرفتم
وقتی رسیدم دیدم روی نیمکت نشسته و به بچهای مشغول بازی نگاه میکنه
وقتی منو دید بلند شد و اومد نزدیک
_سلام مائده خانم خوبین؟
_ممنون شما خوبید
_مرسی بفرمایین بشینین
نشستم و سر صحبت رو باز کردم
_راستیتش علت اینکه گفتم قرار بزاریم این بود که راجب مسئله ای باهاتون صحبت کنم
_جانم بفرمایید
_من به شما دروغ گفتم
_چیو؟
میخاستم ادامه جمله مو بگم که دیدم دستی روی شونه ش نشست و کشیدش بالا
علی بود، من خشکم زده بود که مشتی خورد نو صورت اقا محسن
ترسیده جیغ زدم و کمک خواستم
_علی نکن توروخدا
محسن بلند شد تا حمله کنه ولی علی مهلت بهش نداد و ضربه دیگه ای زد
_مردتیکه خجالت نمیکشی دست رو ناموس من میزاریی
هرچی کمک خواستم هیچکسی نیومد جلو و فقط نگاه میکردن
تنها چیزی که اون لحظه به فکرم رسید این بود
_علی تورو به جان بچهات قسم ولش کنن
دست نگه داشت و نگاهش افتاد سمت من
_مائده
اومد سمتم دستشو اورد بالا که سرمو کشیدم عقب
_بهم دست نزن
_ببخشید هرچی بگی حق با توعه ولی منو از دیدنت محروم نکن
پوزخندی زدم که گوله اشک بزرگی از روی گونه م سرازیر شد
_حقمه؟ اره حقمه ولی الان نه
_بزار توضیح…
_نه برو
تپش قلبم هر لحظه بیشتر میشد
_مائده توروخدا
نفسم به شمار اومده بود دیگه
_گ… گفتم.. برو
ترسیده گفت:
_باشه میرم فقط اروم باش توروخدا
رفت، اروم اروم مردم دورمون جمع شدن و بهم اب دادن و حرف میزدن
_مرده دیوونه بود
_حتما قضیه خیانت بوده
بی توجه به حرفاشون که قلبمو میفشرد رفتم سمت محسن دماغ و لبش خونی بود
دستمالی از توی کیفم در اوردم و بهش دادم
_خوبی؟
_اون یارو کی بود؟
_اول دست و صورتتو بشور بعد
_گفتم کی بودد؟
_شوهرم
مسخ شده گفت:
_چیـ؟
_شوهرم یعنی شوهر سابقم بود
_تو که گفتی مرده
_اره مرده بود چونکه منو فراموش کرده بود بچهاشو فراموش کرده، چون هیچ مدرکی نداشتم جز یه کاغذ صیغه نامه که دستم نبود و معلوم نبود ازدواج کردم
_اما بالاخره که میفهمیدم روز ازدواج
_از همون اولم قرار نبود ازدواج کنیم، من هزار تا سنگ انداختم زیر پات تا بفهمی نمیشه ولی نفهمیدی امروزم میخاستم همه حقیقتو بهت بگم که این اتفاق افتاد
_چرا تورو فراموش کرده بود؟
_چون حافظه شو از دست داده بود، هرکاری کردم زن سابقش نزاشت یاد اور بشم براش پرتم کردن بیرون
_دوستش داری هنوزم؟
فکر میکردم عکس العمل تندی نشونم بده ولی برعکس خیلی اروم بود
_چی؟
_دوست داره، چون بخاطرت داشت جون منو میگرفت
خندید
_لعنتی زورش اینقد زیاد بود فرصت حمله کردن بهم رو نمیداد
خجالت زده سرمو انداختم پایین
_ببخشید خیلی این چند وقت معطلت کردم
_خوشحالم که پدر بچهات میخادت و داره برای بدست اوردنت تلاش میکنه، ناراحت نیستم که بهم دروغ گفتی چون درکت میکنم خیلی سخته یه دختر جوون تک و تنها بخواد اینجا زندگی کنه اونم بین ادمایی که یک کلاغ رو چهل کلاغ میکنن
اشکام سرازیر شده بود و هیچ جیزی جلودارش نبود من خیلی به این مرد بدهکارم
_نمیخواستم اینطوری بشه
_برگرد پیشش اون لیاقتتو داره
هیچ جوابی براش نداشتم جز انداختن سرم به پایین
_حالت خوبه الان؟ قلبت مشکل نداره؟
_نه خوبم
_بیا برسونمت به اندازه کافی امروز تنش داشتی
سری تکون دادم و بلند شدم
_حالا به مادرت میخای چی بگی؟
_میگم قسمت نبود، خدا نخواست و ماجرا رو براش میگم، نترس مادرم ادم با خدایی ادمارو قضاوت نمیکنه به ناحق
_از طرف من ازش عذر خواهی کنین
سری تکون داد
رسوند منو و رفت داشتم درو باز میکردم که دیدم سایه ای بغلمه
_دوسش داری؟
ترسیدم که اومد نزدیکتر دیدم علیه
_فقط یه فرصت میخام ازت
بی توجه خواستم درو باز کنم که در باز شد و منو خودشو انداخت تو حیاط و درو قفل کرد
_چیکار میکنی روانی؟
_مائده خواهش میکنم بچه بازی در نیار بزار صحبت کنیم
_حرفی نمونده
_مونده خیلی مونده، مقصر اینکه حافظمو از دست دادم من نبودم
_اره مقصر حافظه از دست داده ت تو نبودی ولی مقصر خراب کردن زندگی، قلبم، احساسم حتی زندگی بچهامم تویی
سرشو انداخت پایین
_حق داری
_الان اومدی چکار؟
_اومدم برگردونمت
توان حرف زدن ازم سلب شده بود
_لطفا….. برو
_بدون تو هیچ جا نمیرم
نفس نفس میزدم وقتی حالمو دید گفت:
_مائده چت شد؟ یا خدا مائده
احساس کردم نفسم قطع شد و چشام هیچ جایی رو ندید
فقط صدای دویدن علی و مائده گفتناش رو شنیدم
(محمد علی)
تو اورژانس بودیم
خودمو لعنت فرستادم که چرا پیله شدم بهش چرا وقتی که گفت برو نرفتم
همیشه باعث رنج این دختر میشدم
دستاش سرد بود پرستار همش نبضشو چک میکرد
سریع بردنش اتاق عمل
رضا اومده بود پیشم، هراسون گفت:
_چیشده؟ چه اتفاقی افتاده باز؟
_بازم بهش اسیب زدم بازم
نشسته بودم پشت درای بسته اتاق عمل چشامو که بستم یاد خاطراتمون افتادم
_من… من میترسم اقا
_علیییی…. دلم اب زرشک با پیراشکی میخواد
_میشه بغلم کنی؟
همه شون عین نوار از جلو چشمام رد میشد
_خدایا ازم نگیرش، حالا که پیداش کردم ازم نگیرش
_تو خلوتم پا بذار بذار بشکنم بذار با فکرت حس عاشقی بمیره توم تا دل بکنم
باید بگذره تا یادم بره مقصر تموم لحظه های بی کسیم خود منم
ببین زخممو هنوز مونده جاش هنوز روی قلبم از تو یادگاریه هوامو داشته باش
دلم پیشته خب این نمیشه که تو غرق زندگیتی و دلم هنوز تو اشک و گریه هاش
بعد چند سال اتفاقی دیدمت انگار یکی پاهامو پابند زد با یه بچه رد شدی که خیره شد به من یه لبخند زد
اتفاقی دیدمش چقد شبیه تو مث ماهه سهم من سکوته و ادامه ی مسیر و این راهه
ادامه ی مسیر و این راهه …
بی تو لحظه های من نمی گذرن اصلا
عطر تو هنوز مونده روی پیرهنم خوب ببین منو وقتی میشکنم میشکنم ولی یه لحظه دل نمیکنم
بعد تو نمیدونی دلم چه حالیه بارون میاد عطرش این حوالیه
هوا عالیه جات خالیه تو چه میدونی دلم الان چه حالیه
بعد چند سال اتفاقی دیدمت انگار یکی پاهامو پابند زد با یه بچه رد شدی که خیره شد به من یه لبخند زد
اتفاقی دیدمش چقد شبیه تو مث ماهه سهم من سکوته و ادامه ی مسیر و این راهه
ادامه ی مسیر و این راهه …
(علیرضا طلیسچی/اتفاقی دیدمت)
پارت نمیدی ادا جان؟
سلام چرا پارت نمیدی سرکار گذاشتی ما روبه ما میگی یکروز درمیون پارت میدی ولی نمیدی
ادا جون عزیزم نمیخوای پارت جدید رو بزاری
آخ آخ
نویسنده جان!! امیدوارم پارت نذاشتن دیروزت هر دلیل خوب و خوشی داشته باشه به جز ناامیدی و ناراحتی و هر چیزی تو این مایهها!!
منتظر پارت بعد هستیمها!
خیلی خوبه فقط اگه میشه یک خط از آهنگ رو بیشتر تتویس
خیلی آبکی شده داستان، به خوبی قبل نیست اصن
میخاستی نده اصن چهار تا آهنگ بنویس
ادایییی ، خیلی عالی بود
مرسی 💋😍
همین جور پر قدرت ادامه بده !
موفق باشی👍🏻
واقعا که…دوتا آهنگ دیگه هم مینوشتی
خدایی بعد این همه وقت پارت میزاری حداقل آهنگ ننویس جانم 😊
ادایی کم بود🥺ولی عالی