10 دیدگاه

رمان نغمه دل پارت 44

4
(6)

 

 

(حال)

یک هفته بعد….

دیگه کم کم موقع فارق شدنم بود و نمیتونستم تکون بخورم

با هر لگد بچها قلبم هم محکم تو سینه م میکوبید و ترسم بیشتر میشد که نکنه موقع زایمان بمیرم و بچهامو نبینم

ولی بازم خیالم راحت بود اگرم بمیرم علی میدونه که بچه ای در کار هست و ازشون نگه داری میکنه

میخاستم قبل رفتنم به بیمارستان به اقا محسن همه چیو بگم تا بدون حق الناس برم اتاق عمل

بهش زنگ زده بودم و قرار بود یه جا بشینیم بخاطر وضعیتم پس یه پارم بغل محله رو انتخاب کردیم

اماده شدم و اژانس گرفتم

وقتی رسیدم دیدم روی نیمکت نشسته و به بچهای مشغول بازی نگاه میکنه

وقتی منو دید بلند شد و اومد نزدیک

_سلام مائده خانم خوبین؟

_ممنون شما خوبید

_مرسی بفرمایین بشینین

نشستم و سر صحبت رو باز کردم

_راستیتش علت اینکه گفتم قرار بزاریم این بود که راجب مسئله ای باهاتون صحبت کنم

_جانم بفرمایید

_من به شما دروغ گفتم

_چیو؟

میخاستم ادامه جمله مو بگم که دیدم دستی روی شونه ش نشست و کشیدش بالا

علی بود، من خشکم زده بود که مشتی خورد نو صورت اقا محسن

ترسیده جیغ زدم و کمک خواستم

_علی نکن توروخدا

محسن بلند شد تا حمله کنه ولی علی مهلت بهش نداد و ضربه دیگه ای زد

_مردتیکه خجالت نمیکشی دست رو ناموس من میزاریی

هرچی کمک خواستم هیچکسی نیومد جلو و فقط نگاه میکردن

تنها چیزی که اون لحظه به فکرم رسید این بود

_علی تورو به جان بچهات قسم ولش کنن

دست نگه داشت و نگاهش افتاد سمت من

_مائده

اومد سمتم دستشو اورد بالا که سرمو کشیدم عقب

_بهم دست نزن

_ببخشید هرچی بگی حق با توعه ولی منو از دیدنت محروم نکن

پوزخندی زدم که گوله اشک بزرگی از روی گونه م سرازیر شد

_حقمه؟ اره حقمه ولی الان نه

_بزار توضیح…

_نه برو

تپش قلبم هر لحظه بیشتر میشد

_مائده توروخدا

نفسم به شمار اومده بود دیگه

_گ… گفتم.. برو

ترسیده گفت:

_باشه میرم فقط اروم باش توروخدا

رفت، اروم اروم مردم دورمون جمع شدن و بهم اب دادن و حرف میزدن

_مرده دیوونه بود

_حتما قضیه خیانت بوده

بی توجه به حرفاشون که قلبمو میفشرد رفتم سمت محسن دماغ و لبش خونی بود

دستمالی از توی کیفم در اوردم و بهش دادم

_خوبی؟

_اون یارو کی بود؟

_اول دست و صورتتو بشور بعد

_گفتم کی بودد؟

_شوهرم

مسخ شده گفت:

_چیـ؟

_شوهرم یعنی شوهر سابقم بود

_تو که گفتی مرده

_اره مرده بود چونکه منو فراموش کرده بود بچهاشو فراموش کرده، چون هیچ مدرکی نداشتم جز یه کاغذ صیغه نامه که دستم نبود و معلوم نبود ازدواج کردم

_اما بالاخره که میفهمیدم روز ازدواج

_از همون اولم قرار نبود ازدواج کنیم، من هزار تا سنگ انداختم زیر پات تا بفهمی نمیشه ولی نفهمیدی امروزم میخاستم همه حقیقتو بهت بگم که این اتفاق افتاد

_چرا تورو فراموش کرده بود؟

_چون حافظه شو از دست داده بود، هرکاری کردم زن سابقش نزاشت یاد اور بشم براش پرتم کردن بیرون

_دوستش داری هنوزم؟

فکر میکردم عکس العمل تندی نشونم بده ولی برعکس خیلی اروم بود

_چی؟

_دوست داره، چون بخاطرت داشت جون منو میگرفت

خندید

_لعنتی زورش اینقد زیاد بود فرصت حمله کردن بهم رو نمیداد

خجالت زده سرمو انداختم پایین

_ببخشید خیلی این چند وقت معطلت کردم

_خوشحالم که پدر بچهات میخادت و داره برای بدست اوردنت تلاش میکنه، ناراحت نیستم که بهم دروغ گفتی چون درکت میکنم خیلی سخته یه دختر جوون تک و تنها بخواد اینجا زندگی کنه اونم بین ادمایی که یک کلاغ رو چهل کلاغ میکنن

اشکام سرازیر شده بود و هیچ جیزی جلودارش نبود من خیلی به این مرد بدهکارم

_نمیخواستم اینطوری بشه

_برگرد پیشش اون لیاقتتو داره

هیچ جوابی براش نداشتم جز انداختن سرم به پایین

_حالت خوبه الان؟ قلبت مشکل نداره؟

_نه خوبم

_بیا برسونمت به اندازه کافی امروز تنش داشتی

سری تکون دادم و بلند شدم

_حالا به مادرت میخای چی بگی؟

_میگم قسمت نبود، خدا نخواست و ماجرا رو براش میگم، نترس مادرم ادم با خدایی ادمارو قضاوت نمیکنه به ناحق

_از طرف من ازش عذر خواهی کنین

سری تکون داد

رسوند منو و رفت داشتم درو باز میکردم که دیدم سایه ای بغلمه

_دوسش داری؟

ترسیدم که اومد نزدیکتر دیدم علیه

_فقط یه فرصت میخام ازت

بی توجه خواستم درو باز کنم که در باز شد و منو خودشو انداخت تو حیاط و درو قفل کرد

_چیکار میکنی روانی؟

_مائده خواهش میکنم بچه بازی در نیار بزار صحبت کنیم

_حرفی نمونده

_مونده خیلی مونده، مقصر اینکه حافظمو از دست دادم من نبودم

_اره مقصر حافظه از دست داده ت تو نبودی ولی مقصر خراب کردن زندگی، قلبم، احساسم حتی زندگی بچهامم تویی

سرشو انداخت پایین

_حق داری

_الان اومدی چکار؟

_اومدم برگردونمت

توان حرف زدن ازم سلب شده بود

_لطفا….. برو

_بدون تو هیچ جا نمیرم

نفس نفس میزدم وقتی حالمو دید گفت:

_مائده چت شد؟ یا خدا مائده

احساس کردم نفسم قطع شد و چشام هیچ جایی رو ندید

فقط صدای دویدن علی و مائده گفتناش رو شنیدم

(محمد علی)

تو اورژانس بودیم

خودمو لعنت فرستادم که چرا پیله شدم بهش چرا وقتی که گفت برو نرفتم

همیشه باعث رنج این دختر میشدم

دستاش سرد بود پرستار همش نبضشو چک میکرد

سریع بردنش اتاق عمل

رضا اومده بود پیشم، هراسون گفت:

_چیشده؟ چه اتفاقی افتاده باز؟

_بازم بهش اسیب زدم بازم

نشسته بودم پشت درای بسته اتاق عمل چشامو که بستم یاد خاطراتمون افتادم

_من… من میترسم اقا

_علیییی…. دلم اب زرشک با پیراشکی میخواد

_میشه بغلم کنی؟

همه شون عین نوار از جلو چشمام رد میشد

_خدایا ازم نگیرش، حالا که پیداش کردم ازم نگیرش

_تو خلوتم پا بذار بذار بشکنم بذار با فکرت حس عاشقی بمیره توم تا دل بکنم

باید بگذره تا یادم بره مقصر تموم لحظه های بی کسیم خود منم

ببین زخممو هنوز مونده جاش هنوز روی قلبم از تو یادگاریه هوامو داشته باش

دلم پیشته خب این نمیشه که تو غرق زندگیتی و دلم هنوز تو اشک و گریه هاش

بعد چند سال اتفاقی دیدمت انگار یکی پاهامو پابند زد با یه بچه رد شدی که خیره شد به من یه لبخند زد

اتفاقی دیدمش چقد شبیه تو مث ماهه سهم من سکوته و ادامه ی مسیر و این راهه

ادامه ی مسیر و این راهه …

بی تو لحظه های من نمی گذرن اصلا

عطر تو هنوز مونده روی پیرهنم خوب ببین منو وقتی میشکنم میشکنم ولی یه لحظه دل نمیکنم

بعد تو نمیدونی دلم چه حالیه بارون میاد عطرش این حوالیه

هوا عالیه جات خالیه تو چه میدونی دلم الان چه حالیه

بعد چند سال اتفاقی دیدمت انگار یکی پاهامو پابند زد با یه بچه رد شدی که خیره شد به من یه لبخند زد

اتفاقی دیدمش چقد شبیه تو مث ماهه سهم من سکوته و ادامه ی مسیر و این راهه

ادامه ی مسیر و این راهه …

(علیرضا طلیسچی/اتفاقی دیدمت)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ضحی
ضحی
9 ماه قبل

پارت نمیدی ادا جان؟

بهار
بهار
9 ماه قبل

سلام چرا پارت نمیدی سرکار گذاشتی ما روبه ما میگی یکروز درمیون پارت میدی ولی نمیدی

بهار
بهار
9 ماه قبل

ادا جون عزیزم نمیخوای پارت جدید رو بزاری

علوی
علوی
9 ماه قبل

آخ آخ
نویسنده جان!! امیدوارم پارت نذاشتن دیروزت هر دلیل خوب و خوشی داشته باشه به جز ناامیدی و ناراحتی و هر چیزی تو این مایه‌ها!!
منتظر پارت بعد هستیم‌ها!

بهار
بهار
9 ماه قبل

خیلی خوبه فقط اگه میشه یک خط از آهنگ رو بیشتر تتویس

سفیر امور خارجه ی جهنم
سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

خیلی آبکی شده داستان، به خوبی قبل نیست اصن
میخاستی نده اصن چهار تا آهنگ بنویس

nika
nika
9 ماه قبل

ادایییی ، خیلی عالی بود
مرسی 💋😍
همین جور پر قدرت ادامه بده !
موفق باشی👍🏻

nah
nah
9 ماه قبل

واقعا که…دوتا آهنگ دیگه هم مینوشتی

بانو
بانو
9 ماه قبل

خدایی بعد این همه وقت پارت میزاری حداقل آهنگ ننویس جانم 😊

. .........Aramesh
. .........Aramesh
9 ماه قبل

ادایی کم بود🥺ولی عالی

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x