رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت آخر
11 دیدگاه
نگاهی به نورهان انداختم. وقتی اینطور بی حوصله و خسته خودش رو مینداخت تو آغوشم یعنی دلش میخواست بخوابه خصوصا اینکه شکمش پر شده بود. قبل از اینکه از جا بلند بشم کیفم پولم رو که از قبل کنار گذاشته بودم برداشتم و گفتم: …