رمان دختر نسبتاً بد (بهار) فصل دوم Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان دختر نسبتاً بد (بهار) فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت آخر

          نگاهی به نورهان انداختم. وقتی اینطور بی حوصله و خسته خودش رو مینداخت تو آغوشم یعنی دلش میخواست بخوابه خصوصا اینکه  شکمش پر شده بود. قبل از اینکه از جا بلند بشم کیفم  پولم رو که از قبل کنار گذاشته بودم برداشتم و گفتم:     -بابت مهمون نوازیتون ممنونم. بگین چقدر یاید بهتون بدم!

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 21

          عقب رفت و بهم خیره شد. یه زن مسن بود با لباسهای ساده و تناژ تاریک. براندازم کرد درحالی که بی نهایت خسته بودم و نورهان تو بغلم سنگینی میکرد. پرسید:     -تنهایی ؟     سرم رو تکون دادم و در جواب سوالش گفتم:     -فثط من و بچه ام …  

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 20

        کاملا مشخص بود از دیدنم جاخورده. خصوصا وقتی منو با اون حالت پریشون و بهم ریخته دید. سری تکون داوم و بی مقدمه پرسیدم:     -سلام سهند…تو از بهار خبر داری !؟     بیشتر جاخورد.اول که بربر نگاهم کرد و بعد هم گفت:     -نه! مگه…مگه نیست ؟     سرمو با اندوه

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 19

        از خونه دور شده بودم اما نه خیلی.سرم رو گذاشته بودم رو فرمون و بیصدا اشک می ریختم. آخه باید کجا میرفتم !؟ باید به کی پناه میبردم !؟ خونه زندگیم…شغلم…آرامش و آسایشم…همچی بر باد رفت! خدایا چرا !؟ چرا من هنوزهم باید تاوان خطاهای گذشته رو بدم !؟ چرا… حالا باید کجا میرفتم !؟ به

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 18

    در لحظه دچار چنان سردردی شدم که  احساس میکردم تمام رگهای سرم درحال انفجار هستن! من با این آشفته حتلی چه جوری سر میکردم آخه؟ اینها به کنار…اینهمه اتفاق رو چه جوری هضم میکردم! اینهمه داستان جدید رو… اینهمه انگی که چسبونده بودن به بهار. اما…واقعا اون یه همچین آدمی بود !؟ چرا نمیتونستم قبول کنم و بپذیرم؟

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 17

        راستش  همونطور که گفتم اولش تنم از سوالش لرزید ولی بعد وقتی حرف زد به این فکر کردم که شاید مردها هم مثل ما زنها گاهی دلشون بخواد همچین سوالهایی بپرسن و جوابهایی بگیرن که دلشون باهاشون قرص تر بشه واسه همین  دستمو روی ساعد دستش گذاشتم و با فشردنش گفتم:     -نیما من دوست

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 16

    دلم میخواست تا وقتی حال و اعصابم میزون نشده نرم خونه اما نشد. بهار و نورهان آرامشم بودن و از این آرامش به کی پناه میبردم که باهاش برابری بکنه!؟ کفشهام رو از پا درآوردم و به همراه کیف و سوئیچ و چیزای دیگه پرت کردم رو میز و قدم زنان از رارهرو عبور کردم. نورهان روی یه

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 15

    واسه پس گرفتن چیزایی که داشتم و ازم گرفته بودن حاضر بودم دست به هر کاری بزنم! هر کاری ! نمیتونستم مثل شکست خورده ها از اون زندگی بیام بیرون درحالی که همه ی کسایی که به زندگیم خبطه میخوردن حالا چپ چپ نگام کنن و بگن لابد رویا یه مشکلی داشته که نیما قید اونهمه علاقه رو

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 14

  از اونجایی که از حرفهای پسره به بهار متوجه شده بودم قصد داره برده تهران، به این نتیجه رسیدم زمان کافی ندارم و نمیتونم صحبت با اون زن رو از دست بدم! زنی که احتمالا باید دختر خاله ی بهار باشه! بهار خیانتکار! هه! آقا نیما…آی آقا نیما! تو منو محکوم به خیانت کردی درحالی که الان داری کنار

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 13

  من دلم نمیخواست آدمای توی گذشته مون  زندگی خوب الانمون رو بهم بریزن واسه همین زل زدم تو چشمهاش و گفتم: -سند رو بهش بده! سرش رو به طرفین تکون داد و گفت: -نمیدم عزیزم! خودشو جر بده هم نمیدم. بدم که بفروشه و بده دوست پسرش ؟ نه…محاله از من چیزی به اون بماسه! مهریه اش رو  تمام

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 12

  تو فرصتی که نیما حموم بود اول یه سری به نورهان زدم و بعدهم چون مَشت خواب بود برگشتم تو آشپزخونه که میز ناهار رو بچینم. بشقابها، ظرف سالاد و ترشی و هر چیزی که آماده کرده بودم رو روی میز چیدم  و خواستم در قابلمه رو بردارم که حس کردم گوشی نیما باز داره ویبره میخوره. سعی کردم

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 11

  درحالی که دکمه های پیرهنشو یکی یکی وا میکرد تا در کمتر  از چندثانیه مثل پسرش خونه زو تبدیل کنه بازار شام ، خندید و گفت: -باشه از این به بعد حال تورو میپرسم بعد اونو! با خستگی خودشو انداخت رو مبل. چیزای توی دستشو انداخت کنار و بعد جورابهاشو دراورد  و لنگهاشو دراز کرد رو میز. نتونسته بود

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 10

  موند و بهم خیره شد و من نمی فهمیدم از این خیره شدن چه چیزی به دست میاورد. منی که همه جوره بهش فهمونده بودم دلم نمیخواد اینجا ببینمش. کنج لبش رو به آرومی داد بالا و پرسید: -بهار چرا با من اینجوری رفتار میکنی ؟ من و تو قبل از اینکه نوشین یه بچه پس بندازه  قبل از

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 9

  از گوشه چشم نگاهی به نیما  که همچنان سگرمه هاش توی هم بودن انداختم. نمیدونستم میشه باهاش  حرف زد و ازش خواهش کرد یا چی؟! ولی چون چاره ی دیگه ای نداشتم تصمیم گرفتم حرفم رو به زبون بیارم. به نورهان یه تیکه نون دادم و همزمان از نیما پرسیدم: -میشه زحمت رسوندن نورهان رو به خونه عمو بکشی؟

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 8

  اول خونه ی عمو رفتیم تا  نورهان رو از زن عمو بگیریم. نورهانی که این روزها کمتر منو می دید و فکر کنم کم کم داشت به این باور می رسید عمو و زن عمو مامان و باباش هستن نه من و نیما و بعد هم رفتیم خونه ی خودمون! خوشبختانه بر خلاف خیلی از اوقات مجبور نبودم تا

ادامه مطلب ...