رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 26 5 (4)

7 دیدگاه
    *** صدای قل قل ریز آب کتری گوش‌شان را پر کرده است. اهورا سر از گوشی بالا می‌آورد. خیره‌ی او که در خود فرو رفته لقمه‌ی نان و پنیر را به دهان می‌گذارد، دست سمت قندان پیش می‌برد: -رو به راه نیستی؟ کف هر دو دستش را به…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 25 3 (2)

3 دیدگاه
    کفش‌هایم که زمین را لَمس می‌کنند، بابا سیگارش را داخل باغچه پرت می‌کند و سمت‌مان می‌آید. بزاق دهان می‌بلعم و همانطور که کمک می‌کنم بهار پیاده شود، “سلام” می‌کنم. بدون حرف مقابلمان می‌ایستد و نگاهِ سرخش بهار را هدف می‌گیرد. بهار خفه لب می‌زند: -سلام. مامان پا برهنه…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 24 5 (2)

5 دیدگاه
    ساعت از یازده شب گذشته است و شهر جای اینکه خلوت شود، شلوغ‌تر شده. مجبور شده بود ماشین را چند متر دور از درمانگاه شبانه روزی پارک کند. اهورا به همراه برکه، بهار را به داخل برده بودند و او آرام پشت سرشان وارد حیاط درمانگاه شده بود.…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 23 5 (3)

1 دیدگاه
    بالاخره لامپ‌های مغازه‌ی مسعود یکی یکی خاموش می‌شوند و کمی بعد هم کرکره‌ی مغازه را پایین می‌کشد. سمت ماشینش که روبه روی مغازه و آن سمت خیابان پارک شده قدم برمی‌دارد، بهار دست روی صندلی راننده تکیه می‌دهد و تن جلو می‌کشد: -لطفا اون ماشین رو دنبال کنین.…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو پارت 22 3.4 (14)

5 دیدگاه
    اهورا دوباره دهان به گوشش می‌چسباند: -میگم مهنا خانوم تنها زندگی می‌کنه؟ فنجان از لب جدا می‌کند و چنان غضبناک گردن سمت اهورا می‌چرخاند که صدای مهره‌های گردنش را حس می‌کند. از لای دندان‌های به هم فشرده‌اش آهسته می‌غرّد: -اونی که تو ذهنت داری رو بریز دور! اهورا…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 21 4.5 (2)

4 دیدگاه
    مانند ماهی دور مانده از آب چند بار دهان باز می‌کنم و در نهایت هم لب فرو می‌بندم. دقیقا باید چه می‌گفتم؟ اینکه داخل انباری قدیمی ته باغ گردنبندی پیدا کرده‌ام که متعلق به پروانه است؟ بهار ناامید از جواب گرفتن پوف می‌کشد و سمت سینک می‌چرخد. گام‌هایم…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 20 4.7 (3)

1 دیدگاه
    وسط حیاط می‌ایستم و به انباری نگاه می‌کنم. تیغ آفتاب روی درِ زنگ زده‌اش افتاده است. دست داخل جیب سارافن می‌برم و زنجیر میان مشتم چنگ می‌شود‌. سوال‌های زیادی درون سرم چرخ می‌خورند. سوال‌هایی نظیر اینکه گردنبند پروانه داخل انباری چه می‌کرده؟ امین چرا آن روز آنقدر وحشت‌زده…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 19 5 (2)

1 دیدگاه
    صدای گریه‌ی بهار بلند‌‌تر می‌شود و قلبم به سوزش میفتد. -داره گریه می‌کنه. -بابات هست. لازم باشه دخالت می‌کنه. بی‌قرار دستم را تکان می‌دهم و می‌غرّم: -مسیح لطفا! همین وقت آقاجون پا برهنه از پله‌ها پایین می‌آید و پشت سرش خانجون نگران روی ایوان می‌‌ایستد: -چی‌شده بچه‌ها؟ خجالت‌زده…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 18 3.8 (4)

3 دیدگاه
    نزدیک ساختمان‌مان که می‌رسم صدای گریه‌های ریز بهار دستپاچه‌ام می‌کند. قدم‌هایم ناخواسته سرعت می‌گیرند‌ و هنوز پا روی اولین پله قرار نگذاشته‌ام که فریاد عصبی بابا میخکوبم می‌کند: -زندگی مگه خاله‌بازیه که امروز بگی میخوامش و فردا بگی نه؟ جای اینکه بشینی مشکلتو با شوهرت حل کنی بلند…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 17 3.8 (5)

1 دیدگاه
    ** از پشت شیشه‌ی پنجره‌ی سالن به حیاط سرک می‌کشم. خورشید در حال غروب‌ است و کمتر از دو ساعت دیگر تا اذان مغرب مانده. پرده را رها کرده و به آشپزخانه برمی‌گردم. صدای ریز قُل قُل قابلمه‌ی روی گاز فضای آشپزخانه را پر کرده و بوی نعناع…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 16 5 (2)

بدون دیدگاه
    **** گاهی یک اتفاق کوچک کافی‌ است تا نگاهت به آدم‌های اطرافت رنگ عوض کند و جور دیگری ببینی‌شان! صحبت‌های آن شب نسترن و بعدتر صحبت‌های مامان همان اتفاقی بود که رنگ نگاهم را عوض کرد. طوریکه از پیله‌ی برکه‌ی ساکت و درس‌خوان پروانه‌ای بیرون آمده بود که…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 15 3.8 (6)

7 دیدگاه
    متعجب به خودم اشاره می‌کنم: -من؟! مسیح می‌غرد: -سپیده! -هوم؟ بابا منکه داشتم می‌رفتم دیگه. از گوشه‌ی چشم نسترن را که می‌بینم مضطرب با دست راه پشتی ساختمان را نشان می‌دهم: -از اینور. سپیده با لبخند گونه‌ی مسیح را می‌کشد و قبل از اینکه بتوانم رفتارهایش را تجزیه…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 14 5 (3)

بدون دیدگاه
    اما چیزی جز یک خروار اسباب و اثاثیه مستعمل و کهنه که مرتب و منظم روی هم قرار گرفته‌اند نمی‌بینم. نورِ آفتاب از پنجره‌ی کوچک انباری به روی دبه‌های شیشه‌ای که خانجون در زمستان داخلشان ترشی می‌ریزد افتاده است. قدمی به داخل گذاشته و نگاهم روی انواع و…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 13 4.5 (4)

3 دیدگاه
    منتظر بودم بگوید؛ حال بهار خوب است تا تمام تشویش‌هایم رنگ ببازد. منتظر بودم مثل همیشه بخندد و بگوید؛ چیزی نیست تا حال بدی که گریبانم را گرفته و بغضی که راه نفسم را بسته رهایم کنند اما استیصال صدایش تیر آخر است… کاوه خیره‌ی چهره‌ی بهت‌زده و…
رمان پروانه میخواهد تو را

رمان پروانه میخواهد تو را پارت 12 4.5 (4)

5 دیدگاه
    در روی پاشنه می‌چرخد و فضای نیمه تاریک اتاق مقابلم قد علم می‌کند. نورِ نارنجی رنگ از لای پرده‌ سرک کشیده و تا تخت مرتب گوشه‌ی اتاق خودش را کشانده است. لحظه‌ای سر به عقب برمی‌گردانم؛ هنوز صدای جلز و ولز روغن می‌آید و خبری از خانجون نیست.…