رمان گرداب پارت 130
1 دیدگاه
پچ پچ وار گفت: -فقط چی؟.. دوباره بغض کردم و غمگین نالیدم: -فقط میترسم این اتفاق درمورد تو باشه..میترسم تورو از دست بدم… نوازش دستش روی بازوم قطع شد و نفس عمیقی کشید… با صبوری و ملایمت گفت: -چرا همچین فکری میکنی؟..چرا باید منو از…