رمان گرداب پارت 100
5 دیدگاه
یکه خورده، بلند گفتم: -تا اونجا اومدی؟..دیدی منو؟..پس چرا نیومدی پیشم..می دونی چه حالی داشتم؟… -میدونم..دو روز اونجا بودم ،خیالم که از امنیتت راحت شد برگشتم..کلی هم حرص می خوردم وقتی کلاه سویشرتتو میکشی رو سرت و اونطوری میدویدی و اهنگ گوش میدادی…. با مشت شروع…