رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 138 4.5 (2)

3 دیدگاه
        گندم گردن بالا گرفت و سرش را به پشت سر ، جایی که یزدان ایستاده بود چرخاند و چشم در چشم اویی انداخت که حالا فاصله اش را از پشت سر صفر کرده بود :       ـ تجربه خاصی که نمی خواد ………… به…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 137 3.5 (2)

بدون دیدگاه
      گندم این بار جدی ابرو درهم کشید …………. معنای حرف یزدان را نمی فهمید .       ـ منظورت چیه ؟       ـ اولا اونا دوست دخترای من نیستن ……….. دوماً اونا فقط مهمونای چند روزه من هستن ……… مهمونایی که در اِزای بودن…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 136 2.5 (2)

2 دیدگاه
        ـ هم آستیناش بلنده ، هم یقشم کاملا پوشیدست ……. دامنشم که خیلی کوتاه نیست ………. دیگه مشکلش چیه که میگی مناسب مهمونی نیست ؟       ـ نگفتم این لباس بده ، گفتم مناسب چنین مهمونی ای نیست ……….. چیزی که بخواد باعث تو…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 135 4.5 (2)

1 دیدگاه
    گندم پلکی زد ………. هر کلمه از حرف های یزدان قطره ای می شد و در دشت بی آب و علف روح سرد او رسوخ می کرد و جذب می شد …….. وقتی یزدان با این اطمینان از مهم بودنش حرف می زد ، وقتی یزدان او را…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 134 3.5 (2)

2 دیدگاه
        فکر می کرد قرار است مقابل دیدگان یزدان ، در حالی که او هم داخل اطاق پرو حضور دارد ، لباسش را عوض کند و لباس جدید را بپوشد .       سر سمت اویی که سرش را به آینه نزدیک کرده بود و با…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 133 3.5 (2)

1 دیدگاه
        گندم تک ابرویی طلبکارانه برای او بالا انداخت :       ـ من که بهت گفتم یه خیاط برام پیدا کن ، خودت گوش ندادی .       یزدان هم دست درون جیب شلوار لی اش کرد و به او نگاهی انداخت :  …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 132 1.5 (2)

6 دیدگاه
        یزدان در همان حال که نگاهش ویترین ها را جستجو می کرد او را مخاطب خودش قرار داد :       ـ دنبال چی هستی که هر چند دقیقه یکبار برمی گردی عقب و نگاه می کنی ؟       گندم متعجب از این…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 131 3.5 (2)

2 دیدگاه
        یزدان سمت ماشین برگشت و سوار شد و بعد از دور زد کوتاهی در حیاط ، به سمت در خروجی به راه افتاد . گندم گردن چرخانده به عقب ، با نگاهش دو مردی که در همان ماشین سفید رنگ نشستند و پشت سرشان با فاصله…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 130 4 (1)

4 دیدگاه
      و سر عقب کشید و سرفه مصلحتی کرد تا صدایش صاف شود و در حالی که نگاهش را روی میز چرخی می داد ادامه داد :       ـ چندین سال بود که از خوردن نون و پنیر و خیار و گوجه تا این حد لذت…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 129 3.3 (3)

4 دیدگاه
گندم با لبخندی عمیق تر شده نسبت به ثانیه های قبل ، دست جلو برد و لقمه را از دست او گرفت و گازی به آن زد …………. گشنه اش نبود و ناهارش را پر و پیمان خورده بود ……… اما این لقمه او را به زمانی برد که یک…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 128 4 (1)

4 دیدگاه
        ـ چی کار می کنی ؟ ……… بذار باشه .       گندم سرش را تکان داد و باز نگاهش را بیهوده روی میز چرخاند :       ـ لازم نیست به زور بخوری ، می دونم دیگه دوستشون نداری …………. حمیرا گفت ……….…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 127 2 (1)

3 دیدگاه
    با رسیدن به پشت در اطاق یزدان ، با نوک پا ضربه ای به در زد .       ـ بله ؟       ـ منم .       یزدان که رو به روی اسپیلت بر روی تختش دراز کشیده بود و زیر باد خنک…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 126 3 (1)

2 دیدگاه
      نگاه حمیرا ریز بینانه تر شد ……….. هیچ کس در این عمارت مجلل و اَعیانی عادت به خوردن نان و پنیر نداشت .       ـ پس اگه برای خودت نمی خوای ، برای کی می خوای ببری ؟       ـ یزدان .  …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 125 4 (1)

1 دیدگاه
    تنها می خواست گندم را از آن حال و هوا بیرون بکشد و ذهن او را از اتفاقات تلخ زندگی اش پرت کند .       گندم بدون اینکه بخواهد صورت از سینه او جدا کند و یا خودش را از میان بازوان او بیرون بکشد ،…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 124 2 (1)

5 دیدگاه
    ـ باشه .       گندم به اویی که صورتش را مجدداً رو به آینه چرخانده بود ، نزدیک شد و از پهلو نگاهی به تتو بزرگ ققنوس نشسته بر روی کمر و شانه هایش ، انداخت …………. تمایل عجیبی برای لمس ققنوس نشسته بر روی تن…