رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 123 2 (1)

4 دیدگاه
    ـ بهتره زیاد خوشحال نشی ………… قراره بریم مهمونی اون فرهاد تخم حروم .       ابروان گندم از چیز تقریباً محالی که شنید بالاتر از آنچه که بود پرید …………. از حساسیت یزدان آن هم بر روی فرهاد به خوبی با خبر بود ……….. هنوز هم…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 122 1 (1)

2 دیدگاه
    ـ مهمونی رو همونطور که گفته بود تو باستی هیلز گرفته ، اما جالبیش اینجاست که آدرس ویلایی که داده ، ناآشناست .       ـ از جاسوس هامون خبر گرفتی که کیا برای این مهمونی دعوت شدن ؟       ـ پرسیدم ………… بیشتر افرادی…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 121 1 (1)

1 دیدگاه
  در تمام این مدتی که زیر دست یزدان کار کرده بود و به او خدمت نموده بود ، کم با پارتنر های رنگ و وارنگ یزدان رو به رو نشده بود ………… پارتنرهای خود شیرینی که همه مدل ، خودشان را در اختیار او قرار می دادند و از…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 120 2 (1)

7 دیدگاه
  گندم هم به زمین بدون فرش پیش رویش نگاه کرد و معترضانه گفت : ـ تو که برای اطاقت همه چی در نظر گرفتی ، چرا لااقل یه تکه فرش کوچولو تو اطاقت نذاشتی ؟ و نگاهش را دور تا دور اطاق چرخاند و عاقبت روی تخت بزرگ یزدان…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 119 2 (1)

4 دیدگاه
  یزدان بدون آنکه نگاهش را از باغ تاریک پیش رویش بگیرد ، جواب او را داد : ـ نه دیگه ………… اسم گندم نمی تونه توصیف کننده شخصیتت باشه . گندم باز هم سوالی نگاهش کرد …………. می دانست پشت این حرف های یزدان حرف و منظور خاصی نشسته…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 118 2 (1)

5 دیدگاه
  جلال کمی به سمت یزدان خم شد و با دقت بیشتری در چشمان عصبی و برافروخته او نگاه کرد و آرام تر از قبل گفت : ـ با تنهایی رفتن و نبردن این دختر با خودتون ، تنها یه چیزی رو به فرهاد می رسونید …………. اونم اینکه این…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 117 3.5 (2)

5 دیدگاه
  جلال در را بست و روی مبل کنار یزدان نشست ……………. گندم نگاهش را میان یزدان و جلال چرخاند و آرام گفت : ـ من می تونم …….. برم ؟ یزدان نگاهش کرد و دستش را به سمت او دراز نمود و اشاره نمود تا سمتش برود : ـ…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 116 2 (1)

8 دیدگاه
  گندم لبخند جمع و جوری زد و شانه هایش را بالا فرستاد و سری تکان داد : ـ خیلی نه ………… یعنی می فهمم که طرف مقابلم چی میگه اما نمی تونم جوابش و بدم . ـ از کجا یاد گرفتی ؟ تو که پول کلاس رفتن و این…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 115 2 (1)

6 دیدگاه
  یزدان اگر جان هم می کند نمی توانست بعد از دیدن اشک لیز خورده بر روی گونه گندم ، همان استقامت اولیه را از خود نشان دهد ………… لقب فرشته مرگ را یدک می کشید ، قلبش از سنگ شده بود و در دلش دیگر خبری از رحم و…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 114 3 (1)

2 دیدگاه
  گندم نگاه خجالت زده و شرمنده اش را آرام آرام بالا برد و در چشمان او انداخت : ـ خب …….. خب . من فکر کردم ، یعنی وقتی دختره رو تو اطاقت دیدم …………. فکر کردم ……. یزدان که درگیری او را با خودش دید میان کلامش پرید…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 113 1 (1)

5 دیدگاه
  بی طاقت از زیر پتو بیرون آمد و از تختش پایین رفت و بعد انداختن روسری بر روی سرش و برداشتن کارت اطاقش ، با قدم هایی شتابان و بلند به سمت اطاق یزدان راه افتاد . در حالی که قلبش جایی میان حلقش می کوبید ، ضربه ای…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 112 1 (1)

6 دیدگاه
  ـ باور کن هیچ کس ، هیچ حرفی به من نزده یزدان خان ……… شما جذابی ، قدرتمندی ، باپرستیژی ……… تمام این موارد باعث شده که مرکز توجه دخترا قرار بگیری . می دونم من اولین دختری نیستم که جذبتون شده ، مطمئنا آخرینش هم نیستم ………….. حالا…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 111 1 (1)

3 دیدگاه
  دختر که قصد داشت ، امشب را هر طور که شده در اطاق یزدان سر کند ، با دیدن خشم افسار گسیخته او و صورت برافروخته اش و قدم های عصبی و کوبنده ای که یکی یکی بر روی پله ها کوبیده می شد ، بر سر جایش خشکش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 110 1 (1)

6 دیدگاه
  یزدان با همان ابروانی که تمایل عجیبی برای درهم رفتن داشتند ، سری برای او تکان داد : ـ تاریخش که مشخص شد فقط کافیه به جلال گزارش بدید . اون به گوش من می رسونه . فرهاد آخرین تیرش را هم به سمت یزدان پرتاب کرد و در…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 109 3 (2)

5 دیدگاه
  ـ می دونی که من آدم سخت پسندی هستم و به این راحتی ها نه کسی به دلم می شینه و نه می تونم باهاش ارتباط برقرار کنم …………. اما اون سوگلی تو با تمام دخترهایی که تا حالا دیدم فرق می کرد . اصلا سوای از تمام دخترای…