رمان گلادیاتور پارت 130

4
(1)

 

 

 

و سر عقب کشید و سرفه مصلحتی کرد تا صدایش صاف شود و در حالی که نگاهش را روی میز چرخی می داد ادامه داد :

 

 

 

ـ چندین سال بود که از خوردن نون و پنیر و خیار و گوجه تا این حد لذت نبرده بودم ………… سینی رو هم شخصاً خودت ببر پایین و به تمام اون عوضی های پایین نشون بده که حرفاشون چرندیاتی بیش نبوده .

 

 

 

گندم که هنوز هم درگیر نگاه تاریک شده او بود ، پلکی زد و نگاهش را سمت پیش دستی های خالی شده روی میز چرخاند ……… دیگر نه خبری از گوجه و خبار درون پیش دستی ها بود ، نه خبری از نان روز میز . یزدان راست می گفت ، با پایین بردن خالی سینی ، می توانست تو دهنی خوبی به تمام کسانی که او را با نگاه هایشان تحقیر کرده بودند ، بزند .

 

 

 

ـ باشه .

 

 

 

ـ سینی رو که تحویل دادی ، همون پایین تو سالن بشین . من تا نیم ساعت دیگه پایینم که بریم .

 

 

 

ـ چشم .

 

 

 

بعد از تحویل سینیِ خالی به آشپزخانه ، لبخند یک طرفه ای به حمیرایی که نگاه جدی و قابل تأملش را روی سینی خالی نشانده بود ، زد و بی آنکه حرفی زند ، آشپزخانه را ترک کرد و به سمت سالن راه افتاد تا منتظر یزدان روی مبلی بنشیند .

 

 

 

با ورود یزدان به سالن ، آن هم در حالی که شلوار لی سرمه ای رنگی به همراه پیراهن آبی نفتی که آستین هایش را تا آرنج تا نموده بود و رگ های برجسته سبز رنگ ساق دستش را به نمایش گذاشته بود ، به تن داشت ، از جایش بلند شد و به سمتش راه افتاد …………. آن زمان که یزدان نه فرد خاصی محسوب می شد و نه خبری از هیکل این چنانی اش بود و نه تیپ آنچنانی ، ظاهرش همیشه جذاب و مردانه به نظر می رسید ……. وای با حال الان که هیکلی بهم زده بود و تیپ و ظاهری تغییر داده بود .

 

 

 

ـ جلال کوش ؟

 

 

 

و سرش را سمت چپ چرخاند و جلال را بلند صدا زد :

 

 

 

ـ جلال .

 

 

 

جلال از سمت در شرقی سالن وارد شد و با قدم های بلند سمت یزدان آمد و مقابلش ایستاد :

 

 

 

ـ بله قربان .

 

 

 

ـ اون دو نفری که خواسته بودم و برام هماهنگ کردی ؟

 

 

 

ـ بله قربان . الان هم تو حیاط منتظر شما هستن .

 

 

 

ـ خوبه .

 

 

 

 

و به سمت در خروجی سالن راه افتاد و از عمارت خارج شد و وارد حیاط شد ……… گندم به دو نفری که درون حیاط کنار ماشین پژو جی ال ایکس سفید رنگی ، خبردار و با گردن های برافراشته و بالا گرفته و بدون تکلم ، ایستاده بودند نگاه کرد ………… فکر می کرد قرار است فقط خودشان دو نفر به خرید روند .

 

 

 

آرام سمت یزدان رفت و کنارش ایستاد و آرام تر پرسید :

 

 

 

ـ مگه فقط خودمون دوتایی نمی ریم خرید ؟ …… قراره ایناهم باهامون بیان ؟

 

 

 

یزدان از گوشه چشم نگاهی به او انداخت …………. نمی توانست ریسک کند و در منطقه آزاد و شلوغ ، آن هم وقتی گندم را همراه خود دارد ، بدون نگهبان برود …………… اگر خودش تنها بود ، قضیه به کل فرق می کرد …….. اما الان قضیه گندم بود و حفاظت از جان و تن او .

 

 

 

ـ نه قراره فقط خودمون دوتا بریم خرید .

 

 

 

جلال ماشین یزدان را از پارکینگ درآورد و مقابل پای او توقف کرد و پیاده شد :

 

 

 

ـ قربان بگم رانندتونم بیاد ؟

 

 

 

ـ نه نمی خواد . خودم پشت رول می شینم .

 

 

 

و با نگاهی به گندم اشاره کرد تا درون ماشین بنشیند و در را ببندد …….. با نشستن گندم درون ماشین و بستن در ، به سمت دو نگهبانی که برای امروز در نظرشان گرفته بود راه افتاد .

 

 

 

ـ تمام هوش و حواستون و خوب جمع می کنید . تا زمانی که هیچ مورد مشکوکی ندیدید حق نزدیک شدن به ما رو ندارید …………. هر اتفافقی هم که افتاد ، تحت هر شرایطی اول پارتنرم و پوشش می دید ……….. هر جا که رفتیم پشت سر ما به صورت نامحسوس تو فاصله یازده دوازده متری ما حرکت می کنید .

 

 

 

ـ قربان می خواین تعداد نگهبانان و چند برابر کنم و خودمم همراهتون بیام ؟

 

 

 

ـ نه نمی خوام باعث به وجود آمدن حساسیتی بشم یا باعث شم گندم بترسه ………. این دختر عادت به اینجور چیزها نداره .

 

 

 

ـ بله قربان .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیع

S.Sh
S.Sh
1 سال قبل

رمانه فک کنم فضاش اصلا تو ایران نیس😂یه کشور دیگس سوئدی سوئیسی ….
اخه کی تو ایران همچین دم دستگاهی داره وبازم ایران زندگی میکنه..فضارویا پردازنه اس دلم میخواد یه رمان بخونم با یه دختر پسر عادی هم ظاهری و هم مالی…

آوا
آوا
پاسخ به  S.Sh
1 سال قبل

ما چون خودمون از این برنامه ها ندیدیم باور نمی کنیم ولی توی همین ایران خیلی اتفاق هامیوفته که ما روحمون هم ازش خبر نداره

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

اخی چه قشنگ مراقبشه و از خود گذشتگی میکنه🥺

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x